بایگانی دسته: بررسی

تحلیل و بررسی

نگاهی به بتلفیلد وان (Battlefield 1)

در طول تاریخ اقسام مختلف جهان به دلایل مختلف به جنگ با یکدیگر می تاختند گاهی بر سر غنایم و گاهی هم به خاطر اتفاقات مختلفی که رخ می داد!تا اسم جنگ برده می شود بی شک جنگ جهانی را یاد میکنیم؛جنگ جهانی اول یکی از رویداد ها و جنگ های مهم تاریخ بشری است،جنگی که باعث از بین رفتن جان میلیون ها انسان بی گناه شد و تغییرات زیادی را در کشور های دخیل ایجاد کرد.بازی های بسیاری در قالب داستان جنگ جهانی دوم ساخته شده است ولی در رابطه با جنگ جهانی اول به طور جدی چنین اتفاقی نیفتاده است. در ادامه نگاهی به بازی battlefield1 خواهیم داشت.

شاید قبل از Battlefield 1، شناخته شده ترین بازی در رابطه با جنگ جهانی اول را بتوان Valiant Hearts: The Great War نام برد؛بازی که توسط یوبی سافت،شرکت سازنده واچ داگز،ساخته شد و این جنگ را در قابی بسیار متفاوت با آنچه بود بیان کرد!اما استودیو دایس با این تفکر که بازی سازان هنوز تمام مسائل را در رابطه با این جنگ نگفتن،بازی بتل فیلد وان را معرفی کرد.
دایس به فکر این بود که بتل فیلد را به دنیایی دیگر ببرد و این کار را به کمک ویزرال گیمز،سازنده بازی Dead Space انجام داد ولی هیچ وقت نتوانست آن طور که باید و شاید خودی نشان دهد!

بعد از سری هاردلاین همه منتظر این بودند که دایس و همکارانش پیشرفتی چشم گیر را در سری بعد خود ارائه دهند و بتل فیلد وان این پیشرفت شگفت انگیز را به خوبی بیان میکند.
 Image result for battlefield 1

ما با بتل فیلد دزد شدیم،پلیس شدیم، به ویتنام رفتیم و حتی با بازی Battlefield 2142 آینده را پیش چشمان خود دیدیم ولی دایس با ساخت این سری از خود طرفدار های گیم و رقبا را آگاه کرد که این روز ها مال ماست!

با کم توجه ترین بخش بازی،یعنی بخش داستانی آن شروع میکنیم بخشی که با اینکه چند نفره بودن را پذیرفته ولی کمتر به آن توجه می شود.با اینکه بیشتر سری های این کمپانی دارای بخش داستانی بودند اما شاید نسخه های ۱ و ۲ Bad Company را به عنوان بیشترین دارنده بخش داستانی بتوان معرفی کرد.اما دایس در این نسخه توجه بیشتری به بخش تک نفره و داستانی نشان داده است.

بخش داستان های جنگی یا همان War Stories که بخش داستانی بازی می باشد شامل ۶ قسمت یا داستان مختلف است که به طور کامل ارتباطی با یک دیگر ندارند.شما در این داستان ها در نقش سرباز،خلبان،تکنسین تانک،سربازان ویژه وحتی لورنس عربستان و تیمش در صحرای این کشور بازی میکنید.این داستان ها هر یک در یک قسمت از این جنگ خاک خورده هستند  و حال هوای خاص خود را دارند.

Image result for battlefield 1

یک بخش داستانی که از آن معلوم است که دایس وقت زیادی را صرفش کرده و به بخش چند نفره و هیجان انگیز معروف است،موفق بوده و توانسته با شخصیت های مختلف و کات سین ها به این درجه برسد.داستان ها ممکن است از ۱۵ دقیقه تا یکی دو ساعت طول بکشند و همین باعث میشود که بخش داستانی را به کل در ۷ الی ۸ ساعت تمام کنید!این را میتوان یک حسن و در مقابل هم یک عیب دانست؛چرا که یک حرکت پیشرفت دار در بخش داستان سرایی است و از آن طرف هم ایراد های بسیاری دارد.

بخش تک نفره اگر چه بخش داستان هم دارد ولی گوینده های حرفه ای و موسیقی های بسیاری در آن به کار رفته و اکشن های فوالعاده ای دارد ولی به هیچ عنوان تاثیر گذار نیست.در واقع داستان ها قابلیت تاثیر گذاری روی مخاطب را ندارند و این به دلیل ساده بودن مراحل است زیرا تا اینکه به فکر ایجاد ارتباط با شخصیت می افتید داستان به پایان می رسد!

پیشرفت های شگفت انگیز بخش داستانی نسبت به نسخه قبل و راضی کننده نبودن آن

بتل فیلد ۱ نسبت به نسخه های گذشته در قسمت داستانی پیشرفت چشمگیری داشته ولی راضی کننده جلوه نداده است.ایرادی بزرگ که نظر کاربران را به خودش جلب کرد نشان ندادن تصویری بزرگ از جنگ جهانی اول است  که تنها در چند بخش این نکته رعایت شده است؛یعنی شما در هنگام بازی فقط در برخی از بخش ها حس درگیر شدن دارید و در مقابل بخش چند نفره بازی است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

Related image

و اما بخش چند نفره

اما از بخش داستانی و تک نفره جدا شویم و به مهم ترین بخش بازی یعنی بخش چند نفره برویم.بی شک بتل فیلد وان نسبت به نسخه های گذشته از بهترین بخش چند نفره برخوردار است. در این بخش محیط‌های متنوع با نقشه‌هایی بزرگ، انواع و اقسام اسلحه‌ها و ماشین‌های جنگی و در مجموع هر چیزی که می‌توانید انتظار داشته باشید تا در یک میدان جنگ بزرگ و شلوغ ببینید،می بینیم. بر عکس بخش تک نفره، این بخش به خوبی می‌تواند با تعاریفی که از یک جنگ جهانی و بزرگ داریم، این حس را در شما به وجود بیاورد که واقعا در قلب یک جنگ تمام‌عیار قرار دارید.

گیم پلی و تیر اندازی چه در بخش داستانی و چه در بخش چند نفره مانند سری های گذشته است و بهتر یا ضعیف تر نشده است. این نسخه از شوتینگ و گیم پلی خوبی برخوردار است و لذت بازی را برای شما به ارمغان می آورد.

بخش چند نفره در این نسخه از ۴ قسمت Assault، Scout، Support و Medic تشکیل شده که هر کدام از آن‌ها سلاح های متفاوت و قابلیت های اختصاصی خود را دارند.شاید بتوان گفت تنها امتیاز منفی برای بخش چند نفره،محدودیت هایی باشد که در قسمت شخصی سازی سلاح ها قرار دارد.اگر که نسخه های قبل بازی را تجربه کرده باشید شاید به سادگی نتوانید از کنار این ایراد بگذرید ولی بی شک گذشتن از کنار این ایراد مشکل است.باید توجه داشت که این مشکل فقط در بخش شخصی سازی سلاح ها قرار دارد و ایرادی در قسمت های دیگر بازی به طوری که مشخص باشد،وجود ندارد؛و نکته این است که بتل فیلد ۱ سلاح های متفاوت و شبیه سازی شده بسیاری دارد که این محدودیت ها به چشم نمی آید. در هر ۴ بخش این بازی سلاح های متفاوتی وجود دارد که با ارتقا سطح خود میتوانید تمامی آنها را آزاد و استفاده کنید.

Related image

بازی در کل دارای ۹ نقشه است که از صحرای عربستان شروع و تا کانال سوئز و کوهستان های ایتالیا ادامه پیدا میکند. طراحی نقشه ها با توجه به نقشه های واقعی و در برخی مواقع مجازی صورت گرفته است. ولی باید خوشحال باشیم که دایس وعده نقشه رایگان را داده که بعد از آن تعداد نقشه های رایگان به ۱۰ برسد. اگر از بازیکنان پیشین نسخه‌های مجموعه بتلفیلد باشید، حتما با حالت‌های چند نفره‌ای مانند کانکوئست، راش، دامینیشن و Team Deathmach آشنایی دارید. این حالت‌ها همه در بازی با همان سبک و سیاق سابق‌شان وجود دارند اما بازی دارای حالت‌های جدید چند نفره نیز هست.

 حالت Operation اصلی ترین حالت اضافه شده به بخش چنده نفره شناخته شده است. اگر ویدیو ها و تریلر های آعازین را دیده باشید میفهمید که این حالت بیشتر بر اتفاقات مهم جنگ جهانی اول رسیدگی میکند.اگر حالت  های کانکوئست و راش را بازی کرده باشید بدون تردید از این حالت لذت میبرید زیرا که این حالت ترکیبی از دو حالت مذکور است.علاوه بر حالت Operation،حالت War Pigeons هم اضافه شده که شما باید در این حالت پیغام خود را با کبوتر به توپخانه خودتان بفرستید تا این توپخانه حریف را بمباران کند. با این حال و با وجود دو حالت جدید اضافه شده بازی، همچنان تجربه مادهای راش و به خصوص کانکوئست که از حالت‌های اصیل و قدیمی بتلفیلد به حساب می‌آید، لذت بیشتری دارد.

Image result for battlefield 1 operations

در کل بتل فیلد یعنی کار تیمی و بازی کردن با کمک یاران و همراهان خود در بازی!شاید بتوان تنها حالتی که زیاد به کار تیمی نیاز ندارد را Team Deathmatch شمرد؛حالت های دیگر را هم میتوان بدون کار تیمی انجام داد ولی لذت خاصی از بازی کردن با همچین بازی با کیفیتی نخواهید برد! تمامی سری های بتل فیلد بر پایه Team Work ساخته شده و نسخه Battlefield 1 هم جدا از این قضیه نمی باشد .اگر به دنبال رتبه و تعداد افرادی که توسط شما کشته شده اند باشید سخت در اشتباه هستید!مهم پیروزی تیمی است که لذت بازی را بیش از دو چندان میکند. همین هم باعث می‌شود تا حساب این بازی از سایز شوترهای اول شخص جدا باشد.

Image result for battlefield 1 teams

همانطور که Battlefield  نشان داده بازی هایش از تخریب فیزیکی محیط و واقعی جلوه دادن محیط پیروی میکند که بی شک در نسخه یک این مجموعه هم نه کمتر بلکه بیشتر از این ویژگی استفاده شده است.داشتن این ویژگی به این منظور است که هنگام شروع شاید شما قسمت های سالم در محیط ببینید و این وقیق مثل اوایل جنگ جهانی اول است که اکثر محیط سالم بودند ولی با گذشت زمان چیزی جز برهوت باقی نخواهد ماند! این ویژگی به همراه گرافیک بالا و جلوه های بصری شگفت انگیز، نقشه های کم نقص و عظمت بیش از اندازه این بازی، از بتلفیلد ۱ یک شوتر لذت‌بخش و فوق العاده ساخته است.

در کل اگر این بازی را تجربه نکردید, حتماً آن را تجربه کنید به ویژه بخش چندنفره بازی که یکی از بهترین بخش های چندنفره این نسل به حساب می آید.

نگاهی به واچ داگز دو (Watch Dogs 2)

با اسم بردن از بازی واچ داگز حتما اسمی از شرکت یوبی سافت (Ubisoft) در ذهنمان مرور می شود و با مرور شدن این شرکت در ذهن بی اختیار به یاد شکست های پی در پی این شرکت می افتیم.مسئله بزرگ بینی مسئله بسیار آسیب زننده ای است که دلیل اصلی شکست های این شرکت فرانسوی می باشد و این باعث می شود که از بازی واچ داگز (Watch Dogs) به عنوان بازی متوسطی یاد کنیم.نسخه دوم این بازی بدون اینکه از آن انتظارتی برود پس از دوسال عرضه شد ولی پیشرفت های چشمگیری نسبت به نسخه اولش داشت.

Image result for ‫واچ داگز 2‬‎

اگر اسمی از ارایه ها بین این دو بازی به کار ببریم بی شک میتوان گفت که متضاد یک دیگر هستند.در نسخه اول این بازی شرکت با تفکر اینکه فردی ایده آل و خشن را برای این بازی بگذارد که تاریخ ساز شود ولی همه چیز بر عکس شد و یک بازی بی روح پدید آمد؛ولی در نسخه دوم مارکوس هالووی شخصیت اصلی این بازی همان کسی است که واچ داگز لازم دارد.
داستان این نسخه از بازی یعنی واچ داگز ۲ به این صورت هست که فرهنگ طرفداران تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده و آن ها را می سنجد.تداوم روحیه شاد را علاوه بر نسخه یک بر این نسخه هم میتوانیم مشاهده کنیم.شخصیت های بازی نظر خود را نسبت به آثار مطرح فرهنگی،تکنولوژی های شناخته شده و غول های دره سیلیکون به صورت طنز آلود مطرح میکنند و نظرات را وقتی به خوبی متوجه می شوید که اطلاع کافی از آثار و
کتاب ها و … داشته باشید ولی اگر که اطلاعت کافی ندارید هم بی شک این بازی برای شما جذاب خواهد بود!

Related image

بر خلاف نسخه اول شخصیت های دوست داشتنی جای پشتیبان های واچ داگز را گرفته که خود ایجاد انگیزه برای مخاطب میکند!
مارکوس و دوستانش در این بازی به شکل یک قاتل نیستند ولی بازیکن میتواند به صورت قاتل وار دشمن خود را شکنجه دهد.

Image result for ‫واچ داگز 2‬‎

با اینکه شخصیت مارکوس نسبت به آیدن پیرس،شخصیت اصلی نسخه اول پیشرفتی شگفت انگیز داشته ولی در دنیای گیم امروزی انتقاد های زیادی مارکوس را در بر گرفته.در ابتدای بازی مارکوس به خوبی به بازیکن معرفی می شود ولی داستان بازی و اعمالی که انجام می دهد وی را شخصی ناپخته و در آخر غیر عادی جلوه می دهد.
خارج کردن شهر سان فرانسیسکو از سلطه شرکت بلوم توسط مارکوس و دوستانش در اولویت قرار دارد و آنها برای انجام این کار به دنبال جذب طرفدار هستند.

Related image

زنده بودن شهر سان فرانسیسکو یکی از مزایای این بازیست که خود یک شگفتی بی نظیر در دنیای گیم به حساب می آید؛حرکات مردم،رفتار و حتی مکالماتشان باعث زنده شدن این شهر می شود.
نسخه دو این بازی به شما این امکان را می دهد که خودتان باشید و خودتان بازی کنید و برای به اتمام رساندن ماموریتی خودتان از بین راه های مختلف از قبیل اکشن و مخفی کاری یکی را انتخاب کنید و ادامه دهید؛یعنی حق تصمیم گیری دارید!
البته باید توجه کنید که با ابزاری که این نسخه در اختیار شما قرار میدهد به نظر خود من مخفی کاری لذت بازی را دو چندان میکند.
دیوایس معروف میتواند مثال خوبی برای این ابزار ها باشد.این دیوایس به شما این امکان را میدهد که به جای مارکوس،بدون دیده شدن از دریچه های کولر و … رد شده و ماموریت ها را به اتمام برسانید.کواد کوتر یکی دیگر از این ابزار ها است که امکان زیر نظر گرفتن منطقه را به طور کامل به شما میدهد یعنی میتوانید حرکت نگهبان ها را متوجه شوید!

Image result for ‫واچ داگز 2‬‎

یکی از معایب بازی افت در قسمت گیم پلی شوتینگ و سنگر گیری است که از نسخه قبل ضعیف تر به نظر میرسد و واقعا داستان بازی به گونه ای است که اصلا سلاح در آن جایی ندارد!
یکی دیگر از معایب این است که شخصی سازی در بازی به طور کل ناپدید شده است. یعنی یک بازیکن بر حسب بازی خودش برای مثال نمی تواند صدا خفه کن استفاده کند.
در واقع واچ داگز به دلیل همان بزرگ بینی میخواهد در همه چیز حرف اول را بزند و مشکل این است که در هر قسمت هم نقص هایی دارد؛برای مثال هم سعی دارد که اکشن جلوه دهد و هم مخفی کاری!
در مجموع یوبی سافت نسخه دو را مکمل نسخه دو قرار داده و پیشرفت های زادی را می توانیم در این بازی نسبت به نسخه یک مشاهده کنیم اما با همه این ها واچ داگز دو (Watch Dogs2) حداقل ارزش یک دست بازی را دارد!

نقد و بررسی بازی Narcosis

یک بازی ترسناک باید دقیقاً چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟! محیط‌های کوچک و دلهره‌آور و محیط‌های ناآرام؟ شخصیت‌‌پردازی خوب و البته فضاسازی بی‌نظیر و البته داستان؟ یا شاید بهتر است بگوییم که مثل همه بازی‌ها، باید از همه لحاظ خوب باشند! خب اصلاً بیایید این مقدمه آبکی را کنار بگذاریم. خیلی صاف و ساده، بازی‌های ترسناک را به دو دسته تقسیم می‌کنیم: یکی بازی‌هایی که تنها قصد دارند تا شما را بترسانند، و دیگری، بازی‌هایی که هدفی شاید فراتر از ترساندن داشته باشند. اینکه Narcosis از کدام نوع است را خیلی ساده می‌توان با دیدن نقد و بررسی‌ها نتیجه گرفت و اصلاً برای همین مورد این مقاله را می‌نویسیم. Narcosis سعی دارد تا کارش را از همه لحاظ به خوبی انجام داده باشد و سعی می‌کند در عین سادگی و سکوت، یک تجربه متفاوت را به بازی‌بازان هدیه داده باشد. با گیم تاکس و نقد و بررسی این عنوان همراه باشید.

داستان بازی، در زیر آب، در اقیانوسی دور از دسترس شکل می‌گیرید. جایی که در طول یک عملیات استخراج منابع در زیر زمین، یک زمین لرزه دیوانه‌وار اتفاق می‌افتد و همه چیز یکدفعه دود می‌شود و نابود. حالا، Kip Mattas، به تنهایی مجبور به تلاش برای بقا و زنده ماندن در زیر آب و شرایط بحرانی است؛ و تنها، باید با مقدار کمی اکسیژن و البته جسدهای مرده دوستان و همکارانتان ادامه بدهید. راستش را بخواهید، درباره داستان بازی دوست نداشتم از همین ابتدا سخنرانی کنم، اما بنظر اگر اصل حرف را همین الان، مخصوصاً برای اینچنین عنوانی بزنم، به مراتب بهتر است. داستان بازی را زیر ذره‌بین که بگذاریم، متوجه کلیشه‌های همیشگی هستیم، شاید مثل همیشه. در حال تنفس در یک روز عادی و یک زندگی عادی هستیم، ناگهان یک اتفاق غیرمنتظره می‌افتد و همه چیز خراب می‌شود و همه می‌میرند و زخمی می‌شوند و شما ناگهان مانند ققنوسی از میان خاکسترها بلند می‌شوید! اما خب، تاریخ بازی‌های ویدیویی هم به ما می‌گوید، که ممکن است با همین کلیشه‌ها یک شاهکار به یادماندنی ساخته بشود و تعداد اینگونه بازی‌ها هم آنقدر زیاد است که نیازی به اسم بردن نیست. در واقع، اگر بخواهید از کلیشه‌ها شاهکار بسازید، باید ذهن و داستان بازی را از اسارت آن کلیشه‌ها آزاد کنید. اما خب، درباره سیر داستانی Narcosis، شاید با چیزی میان این دو رو به رو باشیم! یک عنوان وحشت و بقای اول شخص است که زیبایی‌های خودش را هم دارد. یک لباس غواصی، یک تابوت متحرک، یک لشگر جسد و یک عالم توهم زیر آب.

اما این بازی، اصلاً از آن دسته نیست که بخواهد فقط برای ترساندن و سرگرم کردن باشد؛ یا حداقل، از نظر من نیست! چرا که در پس شروع کلیشه‌ای بازی، پایانی بسیار خوب و عالی در انتظار شماست و تجربه‌ای بسیار حساب شده قرار دارد. بازی، مدام شما را در محیط‌های تاریک و تنگ قرار می‌دهد و از اینکه نمی‌دانید چه اتفاقی قرار است بیفتد احساس ترس عجیبی دارید. و خب، این تنها جادوی Narcosis نیست! داستان بازی هم به همین انددازه جالب و قابل توجه است. قابل توجه از این لحاظ که شما را در پایان حسابی راضی می‌کند. شاید مدام در طول بازی، با یک داستان خوب و قابل قبول طرف باشیم و پس از آن، در پایان ناگهان داستان بازی به سطح عالی برود. مانند یک صعود بی سابقه و یک پیشرفت ۳ ساعته عالی. وقتی در طول جریان بازی هم، مدام جسد دوستان و همکاران را می‌بینید، نوعی حس تنهایی سختی به شما دست می‌دهد که واقعاً زیباست. و آن موجودات و آن مشکلات. و واقعاً کار سازندگان در این زمینه خوب بوده، و واقعاً حرکت در زیر آب حس می‌شود و حتی می‌توانید فشار آب را نیز لمس کنید. حرکت در آب البته، علی‌رغم خوب بودن و قابل لمس بودن، مشکلاتی را هم دارد. مثل زمانی که بخواهید بچرخید و سرتان را تکان بدهید و این چرخیدن، با توجه به گیم‌پلی و حالت بازی، به شدت اعصاب‌خردکن است. البته حالا، این مسئله را هم اگر کنار بگذاریم، مشکل دیگری از راه می‌رسد و آن هم مبارزه و ضربه در بازی است! شاید واقعاً نیاز بود تا سازندگان، کمی مبارزات در بازی را عمیق‌تر می‌کردند (!). درست است که استفاده از چاقو زیر آب سخت است، اما حداقل مثل اسباب‌بازی هم قرار نیست با آن رفتار کنیم. علی‌الخصوص هنگام روبرو شدن با دشمنان اوضاع بدتر هم می‌شود.  در این زمینه، نیاز بود تا در این زمینه کمی نوآوری‌های مهم صورت بگیرد.

شاید در بحث فضاسازی، در این چند سال اخیر، هیچگاه عنوانی مانند بایوشاک را ندیده باشیم و شاید در چندسال بعد هم نبینیم! آن فضای خاص و مرده و غمگین، دیوانه‌وار و استثنایی. اما، قصد ندارم تا چیزی را از Narcosis بگیرم! این بازی هم فضاسازی خاص خودش را دارد و سعی می‌کند تا یکنواخت هم نباشد و این خوب است. فضایی که در زیر آب است، تاریک و افسرده، در کنار وسایل و تکنولوژی‌های نابود شده، نشان از ضعف آنها برای حفاظت از انسان دارند و در نهایت، این خودِ انسان است که باید نجات دهنده ظاهر بشود و قهرمان قصه باشد. شخصیت بازی نیز، مدام با خودش صحبت می‌کند، و همین صحبت کردن، باعث می‌شود تا او را بیشتر بشناسیم و درک کنیم و باعث می‌شود تا پایان بازی برای شما جذاب‌تر بشود و بیشتر به دنبال آن باشید. پس از همه اینها، به موسیقی بازی می‌رسیم! یک موسیقی خوب اما نامناسب که واقعاً بعضی از مراحل، حسابی اعصاب‌خردکن می‌شوند و حس بازی را از بین می‌برد. درباره زمان اتمام بازی هم، تقریباً این زمان با جمع‌آوری همه اطلاعات به پنج ساعت نیز می‌رسد اما در حالت عادی، اگر کمی به کارتان سرعت بدهید، و از فرعیات دوری کنید، در سه ساعت هم می‌توانید همه چیز را به پایان برسانید. گرافیک بازی هم با توجه به موتور بازیسازی Unity 5 کاملاً به بازی می‌خورد و عالی است. طراحان بازی، به خوبی توانسته‌اند تا محیط‌های مختلف را آنطور که باید بسازند. نکات خیلی ریزی هم وجود دارد که امیدوار هستم همه شما به آنها دقت کنید.

Narcosis عنوانی است که با ذهن شما بازی می‌کند. شما را درگیر دیده‌ها می‌کند در حالی که دیده‌ها همه اشتباه و غیرواقعی هستند و پس از آنکه کارش با شما تمام می‌شود، آنگاه همه چیز خراب می‌شود و بدتر و بدتر می‌شوند تا بالاخره به Narcosis برسید! بازی نکات مثبت و منفی خاص به خودش را دارد و مهمترین نکته مثبت بازی، Narcosis بودن آن است. عنوان خاصی که سعی دارد، خودش را مطرح و متفاوت نشان بدهد و بله، این بازی متفاوت است و ویژگی‌های خودش را دارد و اصلا پس از تجربه، ناامیدتان نمی‌کند.

 نکات مثبت : 

داستان جالب و زیبا

وجود چالش های مختلف

نکات منفی : 

چرخش دوربین کند

موسیقی نه چندان جالب

مشکلات در مبارزات

نمره گیم تاکس به Narcosis : 

۸/۱۰

سازندگان : 

توسعه دهنده : Honor Code

ناشر : Honor Code

Who Made

Developer : Honor Code

Publisher : Honor Code

بررسی بازی Steep

علاوه بر چالش‌های بیشمار بازی، فعالیت دیگری نیز در هر بخش کوهستان وجود دارد که شامل چند داستان در مورد گروه‌های ورزشی و سرگذشت آن‌ها می‌شود. با گشت و گذار در کوهستان می‌توانید این داستان‌ها را بشنوید و ذهنیت کامل‌تری نسبت به محیط بازی پیدا کنید. مشخص است که یوبیسافت اینگونه موارد جانبی را در بازی گنجانده تا Steep صرفاً به یک بازی ورزش‌های زمستانی صرف تبدیل نشود، اما اصلاً در هدف خود موفق نبوده و این موارد آنقدری اهمیت ندارند که کسی که دنبالشان برود. اما برای کسانی که همواره به دنبال افزایش سطح کاراکتر خود در بازی و نزدیک شدن به ۱۰۰ درصد هستند، Steep گزینه‌ی مناسبی است. علاوه بر چالش‌ها که همیشه می‌توانید برای کسب امتاز یا زمان بهتر تلاش کنید، موارد زیاد دیگری شبیه به تروفی یا اچیومنت در بازی وجود دارد که می‌توانید دنبال کامل کردن آن‌ها بروید. مواردی مثل تعداد دفعاتی که از ارتفاع زیادی سقوط می‌کنید یا مسافت کلی طی شده یا منطقه‌ی بکر کشف شده در بازی. همه‌ی این موارد در بخش حساب کاربری شما در منوی بازی قابل مشاهده هستند و اگر وسواس خاصی برای کامل‌ کردن بازی‌ها دارید،‌ می‌توانید ساعت‌های زیادی صرف صد درصد کردن بازی کنید.

در واقع همه‌ی چیزهایی است که Steep به شما ارائه می‌کند،‌ اینکه از بازی لذت ببرید کاملاً بر عهده‌ی خودتان است و باید خودتان راهی در این کوهستان برفی پیدا کنید چرا که Steep تنها یک زمین بازی در اختیارتان می‌گذارد، نه بیشتر. گاهی اوقات حتی حس می‌کنید مشغول انجام نسخه‌ی دموی یک بازی کامل‌تر هستید، چرا که به نظر می‌رسید بازی می‌خواهد قابلیت‌های را نشان دهد و بعداً از آن‌ها برای هدفی خاص استفاده کند. اما حیف که هدفی در کار نیست و این فقط چالش‌ها و لذت خود ورزش‌ها هستند که شاید دوباره شما را سمت بازی‌ها بکشانند. در بازی‌های ورزشی دیگر حداقل شاهد مسابقات مشخص و لیگ‌های از پیش تعیین شده هستیم که برای قهرمانی در آن‌ها رقابت می‌کنیم و در عین حال از خود ورزش نیز لذت می‌بریم، اما استیپ فاقد این ویژگی است و همین آن را به یک بازی بسیار معمولی بدل کرده.

اما حداقل نکته‌ی مثبت این است که Steep یک بازی زیبا و چشم‌نواز، دست کم از لحاظ هنری است. چشم‌اندازهای کوهستان بسیار دیدنی است و اگر میدان دید بزرگی داشته باشید و قله‌ها دیدتان را مسدود نکرده باشند، شاهد مناظر بسیار زیبایی خواهید بود. ویژگی جالب در مورد گرافیک بازی این است که هرلحظه که بخواهید، می‌توان زمان روز را عوض کنید که به مثابه‌ی آن با تغییر موقعیت خورشید در آسمان سایه‌های درختان و کوه‌ها تغییر می‌کند و جنس نور نیز بنا به زاویه‌ی خورشید عوض خواهد شد. علاوه بر این جو کلی بازی را نیز می‌توانید دستخوش تغییر کنید و شبیه نرم‌افزارهای ویرایش عکس، یک فیلتر کلی روی بازی اعمال کنید تا حال و هوای کوهستان تغییر کنید. حتی امکان بازی در شب نیز وجود دارد و با یک چراغ قوه می‌توانید مسیرتان را از لابه‌لای درختان و صخره‌ها پیدا کنید. در نقطه‌ی مقابل گرافیک هنری اما گرافیک فنی قرار دارد که ضعیف کار شده و اگر کمی به بافت‌های درختان یا خود صخره‌ها دقت کنید متوجه کیفیت پایین آن‌ها می‌شوید. خوشبختانه شاهد افت فریم در صحنه‌های شلوغ و سریع نیستیم و با اینکه بازی در ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا نمی‌شود اما حداقل از افت فریم رنج نمی‌برد.

Steep تقریباً در همه‌ی زمینه‌ها متوسط عمل کرده و همین باعث می‌شود نتوانیم پرونده‌ی آن را کاملاً ببندیم. بازی نه یک شبیه‌سازی بی‌نقص برای عاشقان ورزش‌های زمستانی است نه یک محصول بسیار ضعیف و شکست‌خورده. Steep چیزی میان این دو است که می‌توانست با اضافه کردن محتوای منطقی مانند مسابقات و لیگ‌های مشخص ارزش تکرار خود را بالا ببرد. در حال حاضر صرفاً با چندین و چند چالش اسنوبورد، اسکی، وینگ‌سوت و پاراگلایدر طرفیم که شاید نیمی از آن‌ها هم لذت‌بخش نباشد و بعد از چند ساعت اولیه، هدفی برای ادامه دادن نبینید. نمی‌دانم یوبیسافت چطور می‌تواند این همه‌ی ایده‌ی خوب را خراب کند و از آن‌ها بازی‌هایی بسازد که پس از مدتی فراموش می‌شوند و تنها امیدها را به این سازنده کمتر و کمتر می‌کند. این شرکت ۲۰۱۶ را با یک بازی کاملاً معمولی و یک فیلم بسیار ضعیف به اتمام رساند و باید از همین حالا دست به دعا ببریم که در سال جدید حداقل محصولی در حد و اندازه‌‌های Watch Dogs 2 ارائه کند. شاید همه‌ی امیدمان بازگشت اساسین‌ها باشند، که البته آن‌ها با سابقه‌ی خوب یوبیسافت در رشته کردن پنبه‌ها بهتر خیلی برایش ذوق‌زده نشویم.

وقتی همه‌ی ما در انتهای کنفرانس E3 یوبیسافت منتظر معرفی یک بازی جدید بودیم و امیدهایمان را هم به یک شاهزاده پارسی و اسپلینتر سل جدید از دست داده بودیم، یوبیسافت تصمیم گرفت Steep را معرفی کند. یک شبیه‌ساز ورزش‌های زمستانی. بازی‌ای که نه معرفی‌اش، نه نسخه‌ی بتایش و نه نسخه‌ی نهایی‌اش نتوانستند من را هیجان‌زده کنند. نه اینکه مشکلی با ورزش‌های زمستانی داشته باشم، اما یک بازی صرف نظر از محتوایش باید همیشه عاملی برای جذب مخاطب داشته باشد. ورزش‌های مهجورتری مانند هاکی روی یخ یا گلف شاید طرفداران خاص و محدودی داشته باشند، اما بازی‌هایی که از آن‌ها ساخته می‌شود اکثراً عاملی جذاب داشته تا دیگر گیمرها را نیز به سمت خود بکشاند. Steep اما با اینکه دست روی ورزش‌های جذابی چون اسنوبورد و پاراگلایدر گذاشته، اما نتوانسته از آن‌ها یک بازی هیجان‌انگیز بسازد. یوبیسافت که همیشه ایده‌های خوب خودش را با اجرایی ضعیف نابود می‌کرد، حالا یک ورزش جذاب واقعی را تبدیل به بازی‌ای دست و پا شکسته و ناقص کرده است.

اگر از قبل پیش‌زمینه‌ای از ورزش‌هایی که استیپ ارائه می‌دهد نداشته باشید، وینگ‌سوت و اسنوبورد را بسیار جذاب‌تر از اسکی و پاراگلایدر می‌یابید. چون هم کنترل آن‌ها ساده‌تر است هم حرکات نمایشی بیشتری می‌توان با آن‌ها انجام داد. یکی دیگر از خوبی‌های استیپ این است که در هرجای این کوهستان جهان‌باز باشید، می‌توانید بلافاصله به یکی از این چهار ابزار دسترسی داشته باشید تا شیب‌ها را با اسکی و اسنوبورد و ارتفاعات را با وینگ‌سوت و پاراگلایدر طی کنید. یک گزینه‌ی قدم زدن نیز در بازی گنجانده شده تا در مکان‌های دشوار راحت‌تر بتوانید راهتان را پیدا کنید. از دیگر ابزار کاراکتر شما در بازی یک دوربین دو چشمی است که با آن می‌توانید علاوه نظاره کردن چشم‌اندازه‌ها و بررسی شیب‌ها و موانع، مناطق جدید پیدا کنید تا چالش‌های جدیدی باز شود.

نقاط قوت

  • – هیجان‌ بالای اسنوبورد و وینگ‌سوت
  • – کوهستان عظیم و جهان‌باز
  • – چشم‌انداز‌های زیبا

نقاط ضعف

  • – محتوای محدود
  • – عدم وجود یک هدف مشخص
  • – خسته‌کننده پس از چند ساعت
  • – پاراگلایدر کسل‌کننده

نمره گیم تاکس به Steep

۷.۵/۱۰