بایگانی برچسب: s

بررسی بازی South Park: The Fractured but Whole

داستان بازی از یک درگیری ساده بین این دو گروه شروع می‌شود اما به مرور زمان اتفاقات بزرگ‌تری هم در بازی رخ می‌دهند و در مجموع شاهد داستان خیلی خوبی در South Park: The Fractured but Whole  هستیم که جذابیت آن تا انتهای بازی حفظ شده و به یک پایان‌بندی خوب از جنس ساوت پارک هم ختم می‌شود. اما علاوه بر اینکه کلیت داستان کیفیت خوبی دارد، روایت آن هم به‌خوبی صورت می‌گیرد و این وسط شخصیت‌های مختلف نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند؛ شخصیت‌هایی که مشخص است سازنده‌ها زمان زیادی را برای پرداختن آن‌ها سپری کرده‌اند و این مساله از دیالوگ‌هایی که برای آن‌ها نوشته شده، کاملا مشخص است. در کل دیالوگ‌ها کیفیت خیلی خوبی در بازی دارند و از آنجایی که اصلی‌ترین شیوه روایت داستان همین دیالوگ‌های رد و بدل شده بین شخصیت‌ها هستند، این مساله تاثیر خوبی روی کیفیت کلی داستان بازی گذاشته است.

حالا که به شخصیت‌پردازی خوب کاراکتر‌های بازی اشاره کردیم، حتما باید به صداگذاری‌های بی‌نقص آن‌ها بپردازیم که اصلا یکی از دلایلی است که باعث شده شخصیت‌پردازی کاراکتر‌ها عالی باشد. فرقی نمی‌کند که با شخصیتی مهم و اصلی در بازی طرف باشید یا اینکه با یکی از کاراکتر‌های معمولی در سطح شهر هم‌صحبت شوید؛ آنچه که در تمامی این شخصیت‌ها مشترک است، صداگذاری بی‌نقص و عالی است که هویتی منحصر‌به‌فرد به هریک از افراد شهر می‌بخشد. امکان ندارد که South Park: The Fractured but Whole را تمام کنید و هر وقت صحبت از آن شد، یاد صداگذاری شخصیت‌هایی مثل کاپیتان دیابتی، مشاور مدرسه یا پسرک معلولی که سرعت فوق‌العاده‌ای دارد نیوفتید.

South Park: The Fractured but Whole در کنار ماموریت‌های اصلی که کیفیت خوبی دارند، یک سری ماموریت جانبی نیز دارد که خب نمی‌توان خیلی از کیفیت آن‌ها تعریف کرد. کار‌هایی مثل چسباندن پوستر یک فرد در محیط‌های مختلف یا پیدا کردن تصاویری برای یکی از کاراکتر‌های بازی، نه‌تنها جذابیت چندانی ندارد، بلکه با انجام آن‌ها پاداش خاصی هم عاید شما نمی‌شود. شاید مثلا در قبال این کار‌ها پول دریافت کنید یا بتوانید با طرف مقابل سلفی بگیرید، اما هیچ‌کدام از این موارد تاثیر مثبتی در پیشرفت شما یا جذاب‌تر شدن بازی ایفا نمی‌کنند. برای مثال با پول می‌توانید آیتم‌هایی از قبیل غذا را خریداری کنید اما به‌تان قول می‌دهم که بدون خرید حتی یک غذا هم به‌راحتی قادر به تمام کردن بازی خواهید بود و همین مساله عنصر پول در بازی را به چیزی بی‌معنی تبدیل می‌کند. از طرف دیگر سلفی گرفتن هم باعث افزایش دنبال‌کننده‌های شما در شبکه مجازی Coonstagram می‌شود که خب این کار هم تاثیر مثبتی در بازی ایفا نمی‌کند و با افزایش دنبال‌کننده، اتفاق مثبتی برای‌تان رخ نخواهد داد که برای این کار و سلفی گرفتن با افراد مختلف ترغیب شوید. در مجموع ماموریت‌های جانبی یا فعالیت‌هایی مثل سلفی گرفتن و همچنین بخش ساخت و ساز آیتم در بازی، خیلی سطحی و ساده طراحی شده‌اند و حتی اگر در بازی وجود نداشتند هم خللی در روند South Park: The Fractured but Whole ایجاد نمی‌شد.

البته جنبه‌های دیگر گیم‌پلی بازی از قبیل پازل‌ها و امکان شخصی‌سازی شخصیت، شرایط به مراتب بهتری دارند و جزو نقاط قوت بازی به شمار می‌روند. مخصوصا شخصی‌سازی که به دو جنبه ظاهری و قدرت شخصیت تقسیم می‌شود. از حیث ظاهر به مرور زمان پوشش‌های مختلفی را در بازی به دست می‌آورید که می‌توانید با استفاده از آن‌ها شخصیت‌تان را به شکل و شمایل بامزه‌ای دربیاورید. اما آنچه که تاثیر مثبت بیش‌تری روی گیم‌پلی بازی دارد، شخصی‌سازی کاراکتر اصلی از حیث قدرت‌های ویژه است. در بازی عنصری به نام Artifact تعریف شده که قدرت شخصیت شما با آن افزایش پیدا می‌کند. با هر بار ارتقای سطح‌تان در بازی، یک فضا برای نصب Artifact به دست خواهید آورد که می‌توانید از بین گزینه‌های متعدد موجود یکی را انتخاب کرده و قدرت کلی‌تان را افزایش دهید. از طرف دیگر به مرور زمان در بازی کلاس‌های شخصیتی مختلفی را آزاد خواهید کرد که هریک ضربه‌های منحصر‌به‌فردی را در میدان مبارزه دارند و می‌توانید با ترکیب ضربه و قابلیت‌هایی از کلاس‌های مختلف، شخصیت‌تان را شخصی‌سازی و به یک مبارز منحصر‌به‌فرد تبدیل کنید. نقطه مثبت در رابطه با این قابلیت‌ها این است که تمامی مهارت‌ها از ابتدای بازی در دسترس نیستند و به مرور زمان با ریتم مناسبی در دسترس قرار می‌گیرند و همین باعث می‌شود تا در اواخر بازی هم چیز‌های جدیدی برای امتحان کردن داشته باشید و بازی همیشه جذابیتش را، حتی در طولانی‌مدت، حفظ کند. البته این بدین معنی نیست که South Park: The Fractured but Whole ارزش تکرار بالایی داشته باشید و اگر پس از یک بار تمام کردن بازی دوباره بخواهید سری به شهر ساوت پارک بزنید، چیز جدید چندانی مشاهده نخواهید کرد.

اولین چیزی که پس از مشاهده گرافیک South Park: The Fractured but Whole متوجه آن خواهید شد، پایبندی بازی از حیث هنری به مجموعه انیمیشنی ساوت پارک است. سازنده‌ها سعی کرده‌اند تا از این طریق هرچه بیش‌تر حس و حال انیمیشن را به بازی منتقل کنند و خب این تصمیم بسیار درستی هم بوده است. از طرف دیگر شخصیت‌ها به شکل بسیار بامزه و دوست‌داشتنی‌ای طراحی شده‌اند و در محیط‌های مختلف هم شاهد جزییات خوبی هستیم. در کل بازی از نظر بصری کم و کسری ندارد و همه‌چیز هم به روان‌ترین شکل ممکن اجرا می‌شود. در کنار این جلوه‌های بصری خوب، بازی موسیقی بسیار متناسبی هم دارد و از این نظر هم عالی عمل می‌کند. 

در کل اگر دل‌تان برای چندین ساعت خندیدن پشت مانیتور در حین تجربه یک بازی تنگ شده، South Park: The Fractured but Whole بهترین گزینه موجود در بازار فعلی است. با اینکه بازی دارای مشکلاتی که اشاره‌ کردیم است، اما در کل لذت زیادی از تجربه آن خواهید برد؛ مخصوصا اگر طرفدار ساوت پارک باشید، South Park: The Fractured but Whole بازی‌ای است که هرگز نباید تجربه آن را از دست بدهید. 

نقاط قوت

  • – داستان غنی با روایت مناسب
  • – شخصیت‌پردازی عالی کاراکتر‌ها و تنوع بالای آن‌ها
  • – مبارزه‌ها و پازل‌های جذاب و سرگرم‌کننده
  • – کیفیت خوب قسمت شخصی‌سازی کاراکتر
  • – صداگذاری‌های بی‌نقص و موسیقی‌های عالی
  • – وجود حس طنز مشهور ساوت پارک در بازی
  • – گرافیک خوب و طراحی عالی شخصیت‌ها

نقاط ضعف

  • – جذاب نبودن ماموریت‌ها و فعالیت‌های جانبی بازی
  • – نداشتن ارزش تکرار
  • – سادگی مبارزه‌ها و کمبود باس فایت

نمره گیم تاکس به South Park: The Fractured but Whole

۸.۵/۱۰

نقد و بررسی بازی مستقل N++

در این مطلب به نقد و بررسی بازی جدید و مستقل N++ از استدیو Metanet Software میپردازیم.

بازی جدید این استدیو یعنی N++ یک بازی کوچک و ۲ بعدی و بسیار جذاب و سرگرم کننده میباشد.

در این بازی بازیکن در نقش یک آدمک ظاهر شده که باید نسبت به حالت بازی (Game Mode) که در حال بازی میباشد ، وظایفی را انجام دهد. وظایف اصلی این بازی که در تمام حالات آن وجود دارد، جمع کردن امتیاز ، باز کردن در خروج ، رسیدن به در خروج با بیشترین سرعت میباشد.

حالاتی که در این بازی وجود دارند عبارتند از : Solo-Coop-Race-Hardcore

بخش Creator

یکی از نکات مثبت بازی، وجود بخش Creator میباشد که با استفاده از آن میتوانید یک مپ طراحی کنید و به بازی کردن در آن بپردازید. در ادامه شاهد کلیپ کوتاهی از بخش Creator باشید.

 

شخصی سازی

یکی از نکات مثبت و بسیار جالب این بازی ، شخصی سازی رنگ بندی و همچنین موسیقی های بازی میباشد. کاربر میتواند با نگه داشتن کلید RT در اکس باکس و R2 در پلی استیشن وارد منوی شخصی سازی  شده و رنگ بندی محیط – کاراکتر و حتی لباس کاراکتر را تغییر دهد و همچنین در این منوی شخصی سازی میتوانید موسیقی های بازی را به دلخواه انتخاب کنید. اما چیزی که بخش شخصی سازی بازی را بسیار جالب تر میکند این است که کاربر در هنگام انجام بازی هم میتوانید این منو را باز کند و به سرعت بازی خود را شخصی سازی کند. در ادامه شاهد کلیپی کوتاه از منوی شخصی سازی بازی باشید.

 

صدا

صداهای بازی بسیار زیبا و خوب کار شده اند به طوری که صدای پای کاراکتر را به خوبی حس خواهید کرد و یا حتی در هنگاه سر خوردن کاراکتر ، صدای سر خوردن پا به خوبی احساس میشود که برای یک بازی کوچک و ۲ بعدی بسیار خوب است.

فیزیک

نباید از یک بازی کوچک دو بعدی انتظار فیزیک خیلی قوی داشت اما این بازی حتی برخی از اصول فیزیک را هم به عالی ترین شکل پیاده کرده است، اگر کاراکتر از ارتفاع زیادی بیافتد ، کاراکتر صدمه میبیند. و یا اگر قصد بالا رفتن از دیوار را داشته باشید کاراکتر به نحوی بسیار طبیعی و خوب سر میخورد. این فیزیک برای یک بازی ۲ بعدی و مستقل بسیار عالی و خوب است.

لودینگ طولانی

لودینگ اولیه بازی کمی بیشتر از حد معمول و مورد انتظار طول میکشد. و این مورد کمی بازیکن را آزده خواهد کرد اما چیزی از ارزش این بازی و زیبایی آن کم نخواهد کرد و همانطور که گفته شد این لودینگ طولانی فقط مربوط به لودینگ اولیه بازی است و لودینگ های دیگر بازی با سرعت بسیار خوب انجام میشوند.

منوی ساده وسریع

با منوی ساده و سریعی که در این بازی وجود دارد بازیکن به راحتی و با سرعت زیاد میتواند بازی خود را شروع کرده و یا در منوی بازی بگردد.

بخش هایی از گیمپلی بازی

تیم گیم تاکس بخش هایی از گیمپلی این بازی ساده ، مستقل و جالب برای شما عزیزان آماده کرده است که در ادامه میتوانید شاهد آن باشید.

 

از نکات مثبت بازی میتوان به موسیقی های جالب-بخش شخصی سازی-گیمپلی ساده و سرگرم کننده – فیزیک خوب در بازی ۲ بعدی – وجود حالات مختلف مانند Coop در بازی – وجود بخش Creator اشاره کرد.

از نکات منفی بازی میتوان به تکراری شدن بازی بعد از مدتی اشاره کرد و همچنین قیمت بازی میتوانست کمتر باشد.

امتیاز گیم تاکس به بازی N++ : امتیاز ۸.۵ از ۱۰

بازی N++ هم اکنون برای پلتفرم های Xbox،PS4،PC،Linux با قیمت ۱۵$ منتشر شده است. و قابل خرید میباشد.

نقد و بررسی Mario + Rabbids Kingdom Battle

سیر تکاملی قدرت خرگوش‌ها متناسب با نیروهای شما افزایش می‌یابد و بعد از عبور از اولین جهان، شاهد شباهت بیشتر عملکرد آنها با قهرمان‌های اصلی هستیم. یوبی‌سافت از نظر ظاهر و انیمیشن‌ها نیز به خوبی هر یک از شخصیت‌ها و خرگوش‌ها را توسعه‌ داده است. نحوه از بین رفتن خرگوش‌ها، انیمیشن‌های جالب و متنوع پیروزی یا شکست، شیوه حمله متفاوت هر یک از قهرمان‌ها با توجه به قدرت ویژه آنها و انیمیشن‌های حرکت خرگوش‌های دشمن که به واقع جذاب هستند، تنها بخشی از زیبایی‌های Mario + Rabbids است. کمپانی فرانسوی یوبیسافت، به زیبایی شخصیت‌های ماریو را با ربید‌ها ترکیب کرده است و از خرگوش مشابه با کینگ کونگ بگیرید تا ترکیب یکی از خرگوش‌ها با گیاه پیرانا، همه شخصیت‌های بازی دارای چاشنی خلاقیت هستند. یوبیسافت توانسته تا المان‌های لازم برای سرگرم‌کننده بودن یک بازی را در جایگاه مناسب در ماریو پلاس ربیدز استفاده کند و همواره بازیکنان را سوپرایز کند.

Mario + Rabbids: Kingdom Battle از نظر هنری، از ساختمان‌هایی که خرگوش‌ها ساخته‌اند بگیرید تا انیمیشن شخصیت‌ها، طراحی لباس‌ها، طراحی مراحل، محیط و حتی اتمسفر بازی، همگی در هارمونی کاملی بایکدیگر قرار دارند و مانند بازی‌های نینتندو، یوبی‌سافت در جای مناسب از موسیقی مناسبی استفاده کرده است. موسیقی و طراحی مراحل، می‌توانند مکمل یکدیگر باشند که در این بازی ماجراجویی شاهد این هماهنگی هستیم. با این حال، هرچند از نظر گرافیک هنری، ماریو پلاس ربیدز، چشم‌نواز است، اما در زمینه گرافیک فنی برخی ایرادات جزئی افت نرخ فریم را شاهد هستیم که به ویژه در زمان انفجار جعبه‌های مواد منفجره، این افت فریم مشهود است.

بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle آنقدر ویژگی دارد که نمی‌توان در کلمات آنها را بیان کرد و بازیکنان باید با انجام دادن بازی، آن را تجربه کنند. روند بازی به هیچ عنوان به چند نبرد بی روح و خسته‌کننده محدود نشده است و در جای جای این بازی ماجراجویی می‌توانید معماها و صندوقچه‌هایی را برای آزاد کردن سلاح‌ها و آیتم‌ها پیدا کنید. سکه‌ها بخش اصلی گیم‌پلی Mario + Rabbids هستند که با جمع کردن آنها و تمام کردن مبارزه‌ها در زودترین زمان ممکن، می‌توانید سلاح‌ اول و دوم متنوعی را برای هرکدام از شخصیت‌ها خریداری کنید.

یوبیسافت ثابت کرده که قادر به انتشار بازی غنی و پرمحتوا برای نینتندو سوییچ است. هرچند وجود کاستی‌هایی در هوش مصنوعی، تعداد قهرمان‌های قابل بازی و از همه مهم‌تر نبود بخش چندنفره آنلاین احساس می‌شود، اما این مسائل به هیچ عنوان از ارزش تجربه بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle کم نمی‌کنند.

بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle، ساخته یوبی سافت با همکاری کمپانی نینتندو تجربه‌ای از جنس سرگرمی‌ است و بازیکنان را وارد ماجراجویی درگیرکننده‌ای در پادشاهی قارچ می‌کند. اختراع هدستی منحصر به فرد توسط جوانی باهوش، نتیجه‌ای جزء بازیگوشی دوباره خرگوش‌های مجموعه Rayman ندارد. آنها یک بار دیگر با دست زدن به هر آنچه که در مقابل‌شان می‌بیند، نه تنها خود را به دردسر می‌اندازند، بلکه این‌بار باعث آشفتگی در پادشاهی قارچ و دردسری ناخواسته برای ماریو و دوستانش می‌شوند. حالا ماریو با همکاری ربیدزهای دوست، باید به دنبال خرگوشی که هدست را دزدیده باشد تا با پس گرفتن آن و البته نجات دادن دوستانش، خرگوش‌ها را از سرزمین قارچ‌ بیرون کند و نقطه‌ی پایانی بر جولان ربیدزها در دنیایی بگذارد که به آن تعلق ندارند.

Mario + Rabbids: Kingdom Battle، اثری از جنس سرگرمی است که خرگوش‌های بازیگوش سری Rayman را به دنیای زیبای پادشاهی قارچ می‌برد.

همکاری استودیوهای بازیسازی با یکدیگر سال‌ها است که به اشکال مختلفی انجام می‌شود و در گذشته نیز شاهد انتشار بازی‌هایی با حضور شخصیت‌هایی از دو مجموعه جداگانه بودیم‌. یکی از این بازی‌ها Street Fighter X Tekken بود که به دنبال همکاری دو کمپانی بندای نامکو و کپ‌کام در سال ۲۰۱۲ برای پلتفرم‌های مختلف منتشر شد. تماشای مبارزه شخصیت‌هایی از دو مجموعه متفاوت در یک قاب تصویر، حداقل برای بازیکان جذاب است و استودیوها نیز از این موضوع آگاه هستند. در جریان نمایشگاه E3 2017، یوبی‌سافت و نینتندو در نمایشی هیجان‌انگیز از همکاری مهمی میان این دو کمپانی خبر دادند و در حقیقت یوبی‌سافت مهر تاییدی را بر پشتیبانی از پلتفرم نینتندو سوییچ زد. با نگاهی به گذشته، این نخستین بار نیست که نینتندو، ماریو را به دست کمپانی دیگری می‌دهد و حتی  نینتندو پیش از این با همکاری سگا بازی مشترکی را با نام Mario & Sonic at the Olympic Games منتشر کرده بود.

در زمینه فیزیک اما شخصیت‌های اصلی گاهی از داخل یکدیگر رد می‌شوند که اصلا چهره‌ی جالبی ندارد. تخریب موانع آجری، نورپردازی و افکت‌های انفجار از دیگر جزئیاتی هستند که کیفیت خوبی دارند و در مجموع راضی‌کننده هستند. موانع و کاورگیری در پشت آنها اهمیت زیادی دارد و تخریب‌پذیری برخی موانع باعث شده تا در جریان مبارزه با قرار گیری دشمنان در پشت دیوارهای آجری، بتوانید آجرها را از بین ببرید و عملا حریف را مجبور تغییر مکان کنید. به ویژه در نبرد با باس‌ها، کاور گیری مناسب در پشت دیوارها اهمیت زیادی دارد و باید با استراتژی کامل حرکت کنید.

به طور خلاصه، افت نرخ فریم هرچند به تجربه بازی ضربه می‌زند، اما این مسئله می‌تواند با انتشار بروزرسانی‌ رفع شود. در زمینه صداگذاری نیز شباهت‌های بی‌ چون چرایی بین این بازی با مجموعه ماریو و ریمن وجود دارد. خرگوش‌ها همچنان با خنده‌های جالب و آواهایی نامفهوم صحبت می‌کنند و اندک صداگذاری انجام شده روی شخصیت‌ها نیز با تکه کلام‌هایی از زبان ماریو و لوییجی بیان می‌شود. اما در زمینه صداگذاری حرکت شخصیت‌ها، صدای زیبای آبراه‌ها و صدای گرفتن سکه‌ها یا سایر المان‌ها، همگی با جزئیات و مناسب انتخاب شده‌اند و باید به توسعه‌دهندگان تبریک گفت.

نقاط قوت

  • – طراحی مراحل و انیمیشن‌های زیبا و چشم‌نواز
  • – تنوع زیاد مراحل و معماها
  • – استفاده از برخی موسیقی‌های زیبای کلاسیک و جدید
  • – وجود انواع و اقسام سلاح‌ها
  • – وجود قابلیت‌های نقش‌آفرینی مانند درخت مهارت‌ها

نقاط ضعف

  • – داستانی ضعیف باتوجه به آفلاین بودن بازی
  • – نبود حالت آنلاین چندنفره
  • – افت فریم در صحنه‌های انفجار

نمره گیم تاکس به Mario + Rabbids Kingdom Battle

۹/۱۰

نقد و بررسی بازی Narcosis

یک بازی ترسناک باید دقیقاً چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟! محیط‌های کوچک و دلهره‌آور و محیط‌های ناآرام؟ شخصیت‌‌پردازی خوب و البته فضاسازی بی‌نظیر و البته داستان؟ یا شاید بهتر است بگوییم که مثل همه بازی‌ها، باید از همه لحاظ خوب باشند! خب اصلاً بیایید این مقدمه آبکی را کنار بگذاریم. خیلی صاف و ساده، بازی‌های ترسناک را به دو دسته تقسیم می‌کنیم: یکی بازی‌هایی که تنها قصد دارند تا شما را بترسانند، و دیگری، بازی‌هایی که هدفی شاید فراتر از ترساندن داشته باشند. اینکه Narcosis از کدام نوع است را خیلی ساده می‌توان با دیدن نقد و بررسی‌ها نتیجه گرفت و اصلاً برای همین مورد این مقاله را می‌نویسیم. Narcosis سعی دارد تا کارش را از همه لحاظ به خوبی انجام داده باشد و سعی می‌کند در عین سادگی و سکوت، یک تجربه متفاوت را به بازی‌بازان هدیه داده باشد. با گیم تاکس و نقد و بررسی این عنوان همراه باشید.

داستان بازی، در زیر آب، در اقیانوسی دور از دسترس شکل می‌گیرید. جایی که در طول یک عملیات استخراج منابع در زیر زمین، یک زمین لرزه دیوانه‌وار اتفاق می‌افتد و همه چیز یکدفعه دود می‌شود و نابود. حالا، Kip Mattas، به تنهایی مجبور به تلاش برای بقا و زنده ماندن در زیر آب و شرایط بحرانی است؛ و تنها، باید با مقدار کمی اکسیژن و البته جسدهای مرده دوستان و همکارانتان ادامه بدهید. راستش را بخواهید، درباره داستان بازی دوست نداشتم از همین ابتدا سخنرانی کنم، اما بنظر اگر اصل حرف را همین الان، مخصوصاً برای اینچنین عنوانی بزنم، به مراتب بهتر است. داستان بازی را زیر ذره‌بین که بگذاریم، متوجه کلیشه‌های همیشگی هستیم، شاید مثل همیشه. در حال تنفس در یک روز عادی و یک زندگی عادی هستیم، ناگهان یک اتفاق غیرمنتظره می‌افتد و همه چیز خراب می‌شود و همه می‌میرند و زخمی می‌شوند و شما ناگهان مانند ققنوسی از میان خاکسترها بلند می‌شوید! اما خب، تاریخ بازی‌های ویدیویی هم به ما می‌گوید، که ممکن است با همین کلیشه‌ها یک شاهکار به یادماندنی ساخته بشود و تعداد اینگونه بازی‌ها هم آنقدر زیاد است که نیازی به اسم بردن نیست. در واقع، اگر بخواهید از کلیشه‌ها شاهکار بسازید، باید ذهن و داستان بازی را از اسارت آن کلیشه‌ها آزاد کنید. اما خب، درباره سیر داستانی Narcosis، شاید با چیزی میان این دو رو به رو باشیم! یک عنوان وحشت و بقای اول شخص است که زیبایی‌های خودش را هم دارد. یک لباس غواصی، یک تابوت متحرک، یک لشگر جسد و یک عالم توهم زیر آب.

اما این بازی، اصلاً از آن دسته نیست که بخواهد فقط برای ترساندن و سرگرم کردن باشد؛ یا حداقل، از نظر من نیست! چرا که در پس شروع کلیشه‌ای بازی، پایانی بسیار خوب و عالی در انتظار شماست و تجربه‌ای بسیار حساب شده قرار دارد. بازی، مدام شما را در محیط‌های تاریک و تنگ قرار می‌دهد و از اینکه نمی‌دانید چه اتفاقی قرار است بیفتد احساس ترس عجیبی دارید. و خب، این تنها جادوی Narcosis نیست! داستان بازی هم به همین انددازه جالب و قابل توجه است. قابل توجه از این لحاظ که شما را در پایان حسابی راضی می‌کند. شاید مدام در طول بازی، با یک داستان خوب و قابل قبول طرف باشیم و پس از آن، در پایان ناگهان داستان بازی به سطح عالی برود. مانند یک صعود بی سابقه و یک پیشرفت ۳ ساعته عالی. وقتی در طول جریان بازی هم، مدام جسد دوستان و همکاران را می‌بینید، نوعی حس تنهایی سختی به شما دست می‌دهد که واقعاً زیباست. و آن موجودات و آن مشکلات. و واقعاً کار سازندگان در این زمینه خوب بوده، و واقعاً حرکت در زیر آب حس می‌شود و حتی می‌توانید فشار آب را نیز لمس کنید. حرکت در آب البته، علی‌رغم خوب بودن و قابل لمس بودن، مشکلاتی را هم دارد. مثل زمانی که بخواهید بچرخید و سرتان را تکان بدهید و این چرخیدن، با توجه به گیم‌پلی و حالت بازی، به شدت اعصاب‌خردکن است. البته حالا، این مسئله را هم اگر کنار بگذاریم، مشکل دیگری از راه می‌رسد و آن هم مبارزه و ضربه در بازی است! شاید واقعاً نیاز بود تا سازندگان، کمی مبارزات در بازی را عمیق‌تر می‌کردند (!). درست است که استفاده از چاقو زیر آب سخت است، اما حداقل مثل اسباب‌بازی هم قرار نیست با آن رفتار کنیم. علی‌الخصوص هنگام روبرو شدن با دشمنان اوضاع بدتر هم می‌شود.  در این زمینه، نیاز بود تا در این زمینه کمی نوآوری‌های مهم صورت بگیرد.

شاید در بحث فضاسازی، در این چند سال اخیر، هیچگاه عنوانی مانند بایوشاک را ندیده باشیم و شاید در چندسال بعد هم نبینیم! آن فضای خاص و مرده و غمگین، دیوانه‌وار و استثنایی. اما، قصد ندارم تا چیزی را از Narcosis بگیرم! این بازی هم فضاسازی خاص خودش را دارد و سعی می‌کند تا یکنواخت هم نباشد و این خوب است. فضایی که در زیر آب است، تاریک و افسرده، در کنار وسایل و تکنولوژی‌های نابود شده، نشان از ضعف آنها برای حفاظت از انسان دارند و در نهایت، این خودِ انسان است که باید نجات دهنده ظاهر بشود و قهرمان قصه باشد. شخصیت بازی نیز، مدام با خودش صحبت می‌کند، و همین صحبت کردن، باعث می‌شود تا او را بیشتر بشناسیم و درک کنیم و باعث می‌شود تا پایان بازی برای شما جذاب‌تر بشود و بیشتر به دنبال آن باشید. پس از همه اینها، به موسیقی بازی می‌رسیم! یک موسیقی خوب اما نامناسب که واقعاً بعضی از مراحل، حسابی اعصاب‌خردکن می‌شوند و حس بازی را از بین می‌برد. درباره زمان اتمام بازی هم، تقریباً این زمان با جمع‌آوری همه اطلاعات به پنج ساعت نیز می‌رسد اما در حالت عادی، اگر کمی به کارتان سرعت بدهید، و از فرعیات دوری کنید، در سه ساعت هم می‌توانید همه چیز را به پایان برسانید. گرافیک بازی هم با توجه به موتور بازیسازی Unity 5 کاملاً به بازی می‌خورد و عالی است. طراحان بازی، به خوبی توانسته‌اند تا محیط‌های مختلف را آنطور که باید بسازند. نکات خیلی ریزی هم وجود دارد که امیدوار هستم همه شما به آنها دقت کنید.

Narcosis عنوانی است که با ذهن شما بازی می‌کند. شما را درگیر دیده‌ها می‌کند در حالی که دیده‌ها همه اشتباه و غیرواقعی هستند و پس از آنکه کارش با شما تمام می‌شود، آنگاه همه چیز خراب می‌شود و بدتر و بدتر می‌شوند تا بالاخره به Narcosis برسید! بازی نکات مثبت و منفی خاص به خودش را دارد و مهمترین نکته مثبت بازی، Narcosis بودن آن است. عنوان خاصی که سعی دارد، خودش را مطرح و متفاوت نشان بدهد و بله، این بازی متفاوت است و ویژگی‌های خودش را دارد و اصلا پس از تجربه، ناامیدتان نمی‌کند.

 نکات مثبت : 

داستان جالب و زیبا

وجود چالش های مختلف

نکات منفی : 

چرخش دوربین کند

موسیقی نه چندان جالب

مشکلات در مبارزات

نمره گیم تاکس به Narcosis : 

۸/۱۰

سازندگان : 

توسعه دهنده : Honor Code

ناشر : Honor Code

Who Made

Developer : Honor Code

Publisher : Honor Code

نقد و بررسی Tom Clancy’s Ghost Recon Wildlands

یوبی‌سافت قبل از انتشار وایدلنز مانور بسیاری را روی ویژگی‌های Co-op داده بود. در این حالت می‌توانید با چهار بازیکن دیگر وارد نقشه شده و ماموریت‌های اصلی و فرعی را تمام کنید. هرچند تجربه‌ی بازی با دوستانتان بخاطر هماهنگی می‌تواند به شدت لذت بخش باشد، اما زمانی که تنهایی وارد این حالت می‌شویم به دلیل خاموش بودن میکروفن‌ها و عدم ارتباط مناسب میان بازیکنان شاهد سردرگمی هریک از بازیکنان هستیم. در حالت تکنفره، همواره سه هوش مصنوعی شما را یاری می‌کنند که هرچند از نظر هوش بسیار ضعیف هستند اما به طور کامل دستورات را اجرا می‌کنند. این مشخصه اما به دلیل تنوع شخصیتی بازیکنان در Co-op دیده نمی‌شود.

در این حالت اشتباهات انسانی باعث می‌شود تا ماموریت‌ها تنها در ابتدا تاکتیکی بوده و در ادامه به نبردی تمام عیار با یونی‌ددها و نیروهای سانتا بلانکا تبدیل شود. هرچند ساعت‌ها در حالت چندنفره با بازیکنان مختلفی همراه بودم اما باز هم نتوانستم تیمی هماهنگ را برای انجام متوالی ماموریت‌ها پیدا کنم. برخلاف بازی For Honor که سرور در نبود بازیکنان، جای خالی را با نیروی AI پر می‌کرد؛‌ در وایدلندز جای خالی بازیکنان با AI پر نمی‌شود و باید در صورت نبود بازیکن با تعداد کمتری وارد ماموریت‌ها شوید. در کنار این با خروج هاست از بازی مدت زمانی برای انتخاب هاست جدید طول می‌کشد که اصلا جالب نیست. خوشبختانه مچ‌میکینگ بازی ابتدا به صورت منطقه‌ای به دنبال بازیکنان می‌گردد و همین موضوع امکان بازی با بازیکنان ایرانی را می‌دهد. اگر نگران بخش چندنفره و نبود رفیق برای تجربه‌ی بازی هستید، خیالتان راحت باشد که با وجود هوش مصنوعی ضعیف هم تیمی‌ها، هنوز هم این نیروها برای انجام ماموریت‌ها بسیار کارآمد هستند.

هرچند افکت‌های انفجار، نورپردازی و سایه‌زنی خوب کار شده‌اند، برخی از عناصر محیطی مانند برخی درختان اصلا فیزیک نداشته و شخصیت اصلی یا وسایل نقلیه به راحتی از داخل آنها رد می‌شوند. ساخته‌ی یوبی‌سافت به واقع در یک سردرگمی جدی در طراحی محیطی و مدل‌سازی شخصیت‌ها به سر می‌برد. عبور هلیکوپتر از داخل یک سوم بالایی درختان یا کابل‌های برق، حالت شناور شخصیت‌ها برروی زمین، فرو رفتن بخشی از بدن شخصیت اصلی یا چرخ خودروها به داخل زمین، یا دیوار نامرئی در هنگام دستگیری دشمنان برای انتقال به خودرو، مشکلاتی است که بودن آنها به تجربه‌ بازیکن شدیدا خدشه وارد می‌کند. هرچند دستگیری نیروهای سانتا بلانکا و بازجویی از آنها یکی از مهمترین ویژگی‌های بازی است؛ با این حال، به غیر از تعدادی انگشت شمار در سایر موارد شیوه‌‌ی بازجویی مشابهی را شاهد هستیم. این تکرار در رابطه با هک کامپیوتر یا تصویر برداری از اسناد نیز بارها دیده‌ می‌شود. در زمینه‌ی کیفیت بافت‌ها نیز نسخه‌ی‌ پلی‌استیشن ۴ حتی نسبت به نسخه‌ی بتای Wildlands برروی رایانه‌های شخصی یک سر وگردن پایین‌تر است و در صورتی که نسخه‌ی بتای بازی را روی پی‌سی تجربه کرده باشید، این افت کیفیت تو ذوق‌تان می‌زند.

هنوز هم از نظر ظاهر و چشم‌انداز زیبای کشور بولیوی، یوبی‌سافت به واقع کاری ارزشمند را انجام داده است. الگو برداری کامل از نقاط مختلف کشور بولیوی مانند سالاردو ییونی، بزرگترین کویر نمک دنیا یا جاده‌ و مناطق خطرناک یونگاس تنها بخش کوچکی از بیوم بازی وایدلندز را تشکیل می‌دهند. برخلاف نقاط جنوبی که پوشیده از کوه‌های مرتفع است، در بخش شمالی شاهد جنگل‌هایی سرسبز و متراکم هستیم. بررسی پیشروی شما از روی نسخه‌ی پلی‌استیشن ۴ انجام شده است؛ در این نسخه به ویژه در هنگام انفجارهای عظیم افت‌ فریم‌ را شاهد بودم.

درحقیقت باید بازیکنان گوست ریکان وایدلندز را به دو گروه تقسیم کرد؛ آنهایی که ویژگی‌های مثبت ساخته‌ی یوبی‌سافت پاریس را دیده و از لحظات تلخ و شیرین این بازی Open World لذت می‌برند و افرادی که با دیدن مشکلات فنی بازی و برخی ایرادات رانندگی و گان‌پلی به سرعت خسته شده و احتمالا قصد خرید بازی جدیدی را خواهند کرد. بازی Ghost Recon: Wildlands در کنار احتیاج به بروزرسانی، نیاز به زمان برای کنار آمدن با مشکلات گرافیکی، کنترل وسایل نقلیه و به ویژه مشکلات گیم‌پلی دارد و به نظر می‌رسد یوبی‌سافت در رفع مشکلات گرافیکی، افت فریم و هوش مصنوعی، ضعیف عمل کرده است. با این حال، داستان زیبای هر یک از شخصیت‌ها، آزادی در انتخاب روش انجام ماموریت‌ها و گشت و گذار و امکان ورود به هر یک از ساختمان‌ها ساخته‌ی یوبی‌سافت را برای تجربه در حالت Co-op جذاب می‌کند.

متاسفانه یوبی‌سافت علی‌رغم تجربه‌ی خوب فیوچر سولجر و سال گذشته بازی The Division دست به امتحان سیستم سنگرگیری جدیدی زده که به هیچ عنوان برای یک بازی تکتیکال خوب عمل نمی‌کند. هرچند در ابتدا سنگرگیری خودکار به نظر بدون مشکل می‌رسید اما با کمی پیش‌روی باگ‌های فراوانی را در این سیستم شاهد بودم. گاهی اوقات بازی بدون هیچ دلیلی کاملا بیخیال سنگرگیری شده و عملاً کل ماموریت و استراتژی‌تان برای ورود به پایگاه را به خطر می‌اندازد. دشمنان در همه‌ حال به غیر از حالت سنگرگیری قادر به شناسایی شما هستند که وجود ایراداتی در سنگرگیری، ضربه‌ای کاری را به تجربه‌ی کلی می‌زند. از سوی دیگر گان‌پلی بازی نیز به ویژه در هنگام سنگرگیری دارای مشکلاتی است که تنها با گذشت زمان به آن عادت می‌کنید. جای خوشحالی است که حداقل یوبی‌سافت امکان تغییر زاویه‌ی دوربین در هنگام هدفگیری را به بازیکنان داده که با توجه به شیوه‌ی بازی خود می‌توانید آن را تغییر دهید.

سری گوست ریکان از همان ابتدا به عنوای یک شوتر تکتیکال شناخته شده است؛ خوشبختانه وایدلندز با قدرت و آزادی هرچه تمام‌تر تاکید زیادی روی انجام ماموریت‌ها با استراتژی دارد. اینکه مستقیم به دل دشمن بزنید یا قبل از رسیدن به هدف یک به یک دشمنان را از سر راه بردارید تصمیمی است که به طور کامل بر عهده‌ی شما گذاشته شده است. قابلیت استفاده از پهباد (Drone) باری دیگر مانند فیوچر سولجر به وایدلنز برگشته با این حال، سازندگان محدودیت‌‌هایی را برای آن در نظر گرفته‌اند. برخلاف شماره‌ی پیشینِ گوست ریکان دیگر نمی‌توانید پشت سرهم دشمنان را مارک کرده و به هم‌ تیمی‌های خود دستور شکار آنها را بدهید. محدودیت نیم‌دقیقه‌ای برای سینک‌شات‌ها باعث شده تا انجام ماموریت‌ها طولانی‌تر شده و بازیکنان مجبور شوند تا راه‌های دیگری را برای رسیدن به هدف در نظر بگیرند.

داستان بازی بعد از اولین مرحله‌ی بازی Ghost Recon: Future Soldier باری دیگر به بولیوی باز می‌گردد. جایی که ریکی ساندوال (Ricky Sandoval)، مامور نفوذی سازمان مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده موسوم به DEA لو رفته و سانتا بلانکا، بزرگترین کارتل مواد مخدر بولیوی او را بعد از شکنجه‌های شدید،‌ کشته است. گسترش محدوده‌ی فعالیت کارتل سانتا بلانکا به مکزیک و در نهایت ایالات متحده و کانادا باعث می‌شود تا سازمان سیا باری دیگر علی‌رغم کینه‌های دیرینه‌ی مردم بولیوی، کارِن بوئمن (Karen Bowman) و چهار نیروی نخبه Ghost Recon ‌را برای تحقیق پیرامون نیروهای ارشد ال سوئنو (El Sueño)، رئیس رئیسان سانتا بلانکا و از هم پاشاندن این کارتل مواد مخدر بی‌رحم به بولیوی‌ ارسال کند.

داستان Wildlands پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. یوبی‌سافت در نحوه‌ی انجام هر یک از ماموریت‌های اصلی و فرعی، آزادی کامل را به بازیکنان داده و به راحتی می‌توانید در صورتی که از یکی از ماموریت‌ها خوش‌تان نیامد، به سراغ نقطه‌ای دیگری از نقشه رفته و تار و پود یکی دیگر از نیروهای سانتا بلانکا و بخش‌های عملیاتی این کارتل را از هم بپاشانید. ماموریت‌های داستانی‌ از مجموعه‌ای از دستگیری و بازجویی‌‌ها، جاسوسی‌ها و در نهایت برخی خراب‌کاری‌‌ها برای بیرون کشیدن نیروهای ارشد و رئیسان سانتا بلانکا تشکیل شده است که با ویدیو‌هایی زیبا همراه می‌شود.

به شخصه زمانی که خبر انتشار یک بازی جدید از مجموعه Ghost Recon را شنیدم خیلی هیجان‌زده شدم؛ با این حال، هنوز هم برخی نگرانی‌ها پیرامون‌ انتشار اولین بازی Open World سری گوست ریکان ذهن من را درگیر می‌کرد. مجموعه‌ی گوست ریکان تا به امروز از یک الگوی تاکتیکی پیروی کرده و تبدیل این مجموعه از یک مجموعه‌ی مرحله‌ای به یک بازی جهان باز‌ ‌می‌توانست ضربه‌ای بزرگ را به نفس تاکتیکی آن بزند. البته حداقل در این زمینه اشتباه می‌کردم و همین ابتدا می‌توانم بگویم که Ghost Recon Wildlands یک بازی به واقع تاکتیکی و آزاد است.

نقاط قوت

  • – نقشه‌ای عظیم با جزئیات بسیار
  • – تنوع آیتم‌های شخصی‌‌سازی اسلحه و پوشش
  • – شخصیت‌های منفی و داستان پیرامون آنها
  • – میان‌پرده‌های زیبای ماموریت‌های داستانی
  • – Co-op جذاب در کنار دوستان
  • – صداگذاری خوب شخصیت‌ها و عناصر طبیعی

نقاط ضعف

  • – مشکلات گرافیکی عجیب و مضحک
  • – سیستم کاورگیری بسیار ضعیف
  • – ایرادهایی در کنترل وسایل نقلیه
  • – ماموریت‌های جانبی بعد از مدتی تکراری می‌شوند

نمره گیم تاکس به Tom Clancy’s Ghost Recon Wildlands

۸/۱۰

بررسی بازی Steep

علاوه بر چالش‌های بیشمار بازی، فعالیت دیگری نیز در هر بخش کوهستان وجود دارد که شامل چند داستان در مورد گروه‌های ورزشی و سرگذشت آن‌ها می‌شود. با گشت و گذار در کوهستان می‌توانید این داستان‌ها را بشنوید و ذهنیت کامل‌تری نسبت به محیط بازی پیدا کنید. مشخص است که یوبیسافت اینگونه موارد جانبی را در بازی گنجانده تا Steep صرفاً به یک بازی ورزش‌های زمستانی صرف تبدیل نشود، اما اصلاً در هدف خود موفق نبوده و این موارد آنقدری اهمیت ندارند که کسی که دنبالشان برود. اما برای کسانی که همواره به دنبال افزایش سطح کاراکتر خود در بازی و نزدیک شدن به ۱۰۰ درصد هستند، Steep گزینه‌ی مناسبی است. علاوه بر چالش‌ها که همیشه می‌توانید برای کسب امتاز یا زمان بهتر تلاش کنید، موارد زیاد دیگری شبیه به تروفی یا اچیومنت در بازی وجود دارد که می‌توانید دنبال کامل کردن آن‌ها بروید. مواردی مثل تعداد دفعاتی که از ارتفاع زیادی سقوط می‌کنید یا مسافت کلی طی شده یا منطقه‌ی بکر کشف شده در بازی. همه‌ی این موارد در بخش حساب کاربری شما در منوی بازی قابل مشاهده هستند و اگر وسواس خاصی برای کامل‌ کردن بازی‌ها دارید،‌ می‌توانید ساعت‌های زیادی صرف صد درصد کردن بازی کنید.

در واقع همه‌ی چیزهایی است که Steep به شما ارائه می‌کند،‌ اینکه از بازی لذت ببرید کاملاً بر عهده‌ی خودتان است و باید خودتان راهی در این کوهستان برفی پیدا کنید چرا که Steep تنها یک زمین بازی در اختیارتان می‌گذارد، نه بیشتر. گاهی اوقات حتی حس می‌کنید مشغول انجام نسخه‌ی دموی یک بازی کامل‌تر هستید، چرا که به نظر می‌رسید بازی می‌خواهد قابلیت‌های را نشان دهد و بعداً از آن‌ها برای هدفی خاص استفاده کند. اما حیف که هدفی در کار نیست و این فقط چالش‌ها و لذت خود ورزش‌ها هستند که شاید دوباره شما را سمت بازی‌ها بکشانند. در بازی‌های ورزشی دیگر حداقل شاهد مسابقات مشخص و لیگ‌های از پیش تعیین شده هستیم که برای قهرمانی در آن‌ها رقابت می‌کنیم و در عین حال از خود ورزش نیز لذت می‌بریم، اما استیپ فاقد این ویژگی است و همین آن را به یک بازی بسیار معمولی بدل کرده.

اما حداقل نکته‌ی مثبت این است که Steep یک بازی زیبا و چشم‌نواز، دست کم از لحاظ هنری است. چشم‌اندازهای کوهستان بسیار دیدنی است و اگر میدان دید بزرگی داشته باشید و قله‌ها دیدتان را مسدود نکرده باشند، شاهد مناظر بسیار زیبایی خواهید بود. ویژگی جالب در مورد گرافیک بازی این است که هرلحظه که بخواهید، می‌توان زمان روز را عوض کنید که به مثابه‌ی آن با تغییر موقعیت خورشید در آسمان سایه‌های درختان و کوه‌ها تغییر می‌کند و جنس نور نیز بنا به زاویه‌ی خورشید عوض خواهد شد. علاوه بر این جو کلی بازی را نیز می‌توانید دستخوش تغییر کنید و شبیه نرم‌افزارهای ویرایش عکس، یک فیلتر کلی روی بازی اعمال کنید تا حال و هوای کوهستان تغییر کنید. حتی امکان بازی در شب نیز وجود دارد و با یک چراغ قوه می‌توانید مسیرتان را از لابه‌لای درختان و صخره‌ها پیدا کنید. در نقطه‌ی مقابل گرافیک هنری اما گرافیک فنی قرار دارد که ضعیف کار شده و اگر کمی به بافت‌های درختان یا خود صخره‌ها دقت کنید متوجه کیفیت پایین آن‌ها می‌شوید. خوشبختانه شاهد افت فریم در صحنه‌های شلوغ و سریع نیستیم و با اینکه بازی در ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا نمی‌شود اما حداقل از افت فریم رنج نمی‌برد.

Steep تقریباً در همه‌ی زمینه‌ها متوسط عمل کرده و همین باعث می‌شود نتوانیم پرونده‌ی آن را کاملاً ببندیم. بازی نه یک شبیه‌سازی بی‌نقص برای عاشقان ورزش‌های زمستانی است نه یک محصول بسیار ضعیف و شکست‌خورده. Steep چیزی میان این دو است که می‌توانست با اضافه کردن محتوای منطقی مانند مسابقات و لیگ‌های مشخص ارزش تکرار خود را بالا ببرد. در حال حاضر صرفاً با چندین و چند چالش اسنوبورد، اسکی، وینگ‌سوت و پاراگلایدر طرفیم که شاید نیمی از آن‌ها هم لذت‌بخش نباشد و بعد از چند ساعت اولیه، هدفی برای ادامه دادن نبینید. نمی‌دانم یوبیسافت چطور می‌تواند این همه‌ی ایده‌ی خوب را خراب کند و از آن‌ها بازی‌هایی بسازد که پس از مدتی فراموش می‌شوند و تنها امیدها را به این سازنده کمتر و کمتر می‌کند. این شرکت ۲۰۱۶ را با یک بازی کاملاً معمولی و یک فیلم بسیار ضعیف به اتمام رساند و باید از همین حالا دست به دعا ببریم که در سال جدید حداقل محصولی در حد و اندازه‌‌های Watch Dogs 2 ارائه کند. شاید همه‌ی امیدمان بازگشت اساسین‌ها باشند، که البته آن‌ها با سابقه‌ی خوب یوبیسافت در رشته کردن پنبه‌ها بهتر خیلی برایش ذوق‌زده نشویم.

وقتی همه‌ی ما در انتهای کنفرانس E3 یوبیسافت منتظر معرفی یک بازی جدید بودیم و امیدهایمان را هم به یک شاهزاده پارسی و اسپلینتر سل جدید از دست داده بودیم، یوبیسافت تصمیم گرفت Steep را معرفی کند. یک شبیه‌ساز ورزش‌های زمستانی. بازی‌ای که نه معرفی‌اش، نه نسخه‌ی بتایش و نه نسخه‌ی نهایی‌اش نتوانستند من را هیجان‌زده کنند. نه اینکه مشکلی با ورزش‌های زمستانی داشته باشم، اما یک بازی صرف نظر از محتوایش باید همیشه عاملی برای جذب مخاطب داشته باشد. ورزش‌های مهجورتری مانند هاکی روی یخ یا گلف شاید طرفداران خاص و محدودی داشته باشند، اما بازی‌هایی که از آن‌ها ساخته می‌شود اکثراً عاملی جذاب داشته تا دیگر گیمرها را نیز به سمت خود بکشاند. Steep اما با اینکه دست روی ورزش‌های جذابی چون اسنوبورد و پاراگلایدر گذاشته، اما نتوانسته از آن‌ها یک بازی هیجان‌انگیز بسازد. یوبیسافت که همیشه ایده‌های خوب خودش را با اجرایی ضعیف نابود می‌کرد، حالا یک ورزش جذاب واقعی را تبدیل به بازی‌ای دست و پا شکسته و ناقص کرده است.

اگر از قبل پیش‌زمینه‌ای از ورزش‌هایی که استیپ ارائه می‌دهد نداشته باشید، وینگ‌سوت و اسنوبورد را بسیار جذاب‌تر از اسکی و پاراگلایدر می‌یابید. چون هم کنترل آن‌ها ساده‌تر است هم حرکات نمایشی بیشتری می‌توان با آن‌ها انجام داد. یکی دیگر از خوبی‌های استیپ این است که در هرجای این کوهستان جهان‌باز باشید، می‌توانید بلافاصله به یکی از این چهار ابزار دسترسی داشته باشید تا شیب‌ها را با اسکی و اسنوبورد و ارتفاعات را با وینگ‌سوت و پاراگلایدر طی کنید. یک گزینه‌ی قدم زدن نیز در بازی گنجانده شده تا در مکان‌های دشوار راحت‌تر بتوانید راهتان را پیدا کنید. از دیگر ابزار کاراکتر شما در بازی یک دوربین دو چشمی است که با آن می‌توانید علاوه نظاره کردن چشم‌اندازه‌ها و بررسی شیب‌ها و موانع، مناطق جدید پیدا کنید تا چالش‌های جدیدی باز شود.

نقاط قوت

  • – هیجان‌ بالای اسنوبورد و وینگ‌سوت
  • – کوهستان عظیم و جهان‌باز
  • – چشم‌انداز‌های زیبا

نقاط ضعف

  • – محتوای محدود
  • – عدم وجود یک هدف مشخص
  • – خسته‌کننده پس از چند ساعت
  • – پاراگلایدر کسل‌کننده

نمره گیم تاکس به Steep

۷.۵/۱۰