یک نسخه دیگر از این سری بی نظیر آمد ! سری ای که همه ما عاشق آن هستیم و با آن خاطره داریم ! سری ای که رقیب بسیار سرسخت بازی های بزرگ است و جالب اینجاست که با گرافیک نه چندان بالا و گیم پلی نه چندان بزرگ خود رقیب بازی های بزرگ شده است، پس راز موفقیت این سری در کجاست؟ با ما همراه باشید…
یک بازی متفاوت
آیا از بازی های معروف و تکراری خسته نشدید؟ بازی هایی که هر روز دارید بازی میکنید؟ بازی هایی که همه مثل هم شده اند؟ کمی به تنوع احتیاج دارید؟ پس حتما باید سری Banner Saga را بازی کنید تا از دنیای خسته کننده بازی های معروف به یک دنیای جالب و هیجان انگیز وارد شوید و لذت ببرید.
تصمیم گیری ها
بازی Banner Saga 3 نیز از همان دسته بازیهایی است که به شما میگوید، هر تصمیمی که شما بگیرید، قطعاً در آینده بازی تاثیر میگذارد. این یکی از نکات بسیار خوب بازی است. شما باید حواستان به همه چیز باشد، هر قدمی که برمیدارید،. هر انتخابی که می کنید. چرا که بعدها جوابش را در خود بازی خواهید گرفت. اینچنین ایدههایی بدون شک بازیها را به مرحله دیگری میبرند و آنها را واقعیتر و جذابتر از قبل نشان میدهند. پس مواظب باشید چیکار میکنید و هرکاری را انجام ندهید و قبل از انجام هرکاری فکر کنید.
موسیقی
در تمام سری The Banner Saga موسیقی عالی است. موسیقی هر سه نسخه حسابشده و حرفه ای است، موسیقی یکی از بخش های جدا نا شندنی نه تنها سری Banner Saga بلکه تمام بازی های رایانه ای بوده و هست و در سری Banner Saga موسیقی به شدت قوی کار شده که یکی از نکات مثبت بازی به حساب می آید.
گرافیک
آیا این بازی است یا یک نقاشی از یک هنرمند بزرگ؟ بله طرح های هنری بازی به قدری زیبا و هنرمندانه هستند که شما ممکن است با طرح های هنری هنرمندان بزرگ اشتباه بگیرید و حق هم دارید، همین طرح های زیبای هنری باعث میشود لذت شما از بازی چند برابر شود که واقعا از این بازی هبجان انگیز لذت ببرید.
گیم پلی
دنبال یک مبارزه عظیم بین دو گروه بزرگ میگردید؟ از مبارزات موچک خسته شدید؟ بله Banner Saga برای شما ساخته شده است تا شاهد جنگی عظیم بین دو گروه بزرگ باشید و به صورت نوبتی به یکدیگر حمله کنید و گروه مقابلتان را از بین ببرید و به جلو حرکت کنید.
حرف پایانی
بازی بسیار زیبا، طرح های هنری فوق العاده زیبا و حرفه ای ، موسیقی های بی نظیر مانند نسخه های قبل و گیم پلی ای پر از هیجان و زیبایی که شما را درگیر خود میکند، به شدت این بازی را به شما پیشنهاد میکنیم.
Verdict
we really recommend this game to you this one is a pure masterpiece and there’s no game like The Banner Saga 3 specially in this generation, ENJOY IT
هدف یک بازی ویدیویی در وهله اول باید سرگرم کردن مخاطب باشد. این اصلی است که از اولین بازیهای ویدیویی رعایت شده و صادق بوده است. بازی Pong که آن را اولین بازی ویدیویی تاریخ نامگذاری کردهاند، نه گرافیکی داشت و نه از داستان خاصی بهره میبرد ولی به دلیل سرگرمکننده بودن توانست به محبوبیت غیرقابل تصوری دست پیدا کند و آغازگر صنعتی باشد که این روزها افراد زیادی در آن مشغول بوده و یکی از سودآورترین صنعتهای دنیا به شمار میآورد.
اما به مرور زمان المانهایی از مدیومهای دیگر نیز وارد بازیهای ویدیویی شدند و برای مثال شاهد آثاری بودیم که تلفیقی از فیلم و بازی به شمار میروند یا آثاری توسط بازیسازان ساخته شده و روانه بازار شدند که به معنی واقعی کلمه هنر را با سرگرمی آمیخته و تجربهای فراموشنشدنی ارائه کردند. بازی The Mooseman، یکی از همین دست آثار است که باید لقب یکی از عجیبترین و در عین حال زیباترین بازیهای مستقل چند وقت اخیر را به آن داد. سازندگان این بازی ولادمیر بلتسکی و میخائیل شواچکو هستند و با یک بازی دو بعدی روبرو هستیم که پازلهایی نیز در آن گنجانده شده است و حتی میتوان بازی را در سبک شبیهساز راه رفتن (Walking Simulator) نیز دستهبندی کرد.
داستان بازی The Mooseman برگرفته از افسانههای روسی (به طور دقیقتر افسانههای Perm) است و شما با مردی همراه میشوید که یک کاهن بوده و نیمه خدا و نیمه انسان است. به دلیل همین ویژگی هم وی قادر به دیدن بُعد ماورایی جهان است که از دید انسانهای معمولی پنهان شده است. در بازی میتوانید با زدن کلید اسپیس، بین دید معمولی و ماورایی سوییچ کنید و این اصلیترین مکانیزم گیمپلی بازی است که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت. زمانی که وارد بعد ماورایی میشوید، یک جمجمه گوزن روی سرتان ظاهر میشود و محیط اطراف نیز تا حد زیادی تغییر پیدا میکند. داستان بازی از طریق متونی روایت میشود که هر از گاهی نشان داده شده و به زبان روسی هم خوانده میشوند. ولی خب صرفا با استناد به این متون، چیزی از داستان بازی دستگیرتان نخواهد شد! برای اینکه داستان بازی را کاملا فهمیده و درک کنید، باید متونی را که پس از رسیدن به اشیای درختمانند (Totem) برایتان رونمایی میشوند، با حوصله و دقت بخوانید.
در صورتی که حوصله خواندن این متنها را داشته باشید، با این جهان فانتزی و افسانهای به صورت کامل آشنا خواهید شد و خواهید فهمید که شخصیت اصلی بازی چه کسی است و در پی چه چیزی وارد این ماجراجویی شده است. این متنها و در کل داستان بازی، ریشه در افسانهها و ادبیات روسی دارند و با داستانی عالی روبرو هستیم که در جریان آن به سه لایه زیرین، میانی و فوقانی جهان سفر خواهید کرد و به موارد پر رمز و راز مختلفی برخورد میکنید که پی بردن به راز آنها، لذت خاص خود را دارد. در مجموع از حیث داستانی، بازی بسیار غنی و کامل است و مخصوصا اگر به داستانهای افسانهای علاقه داشته باشید، قطعا از آن لذت خواهید برد.
همانطور که در ابتدای متن اشاره کردم، The Mooseman را حتی میتوان در بین بازیهای Walking Simulator دستهبندی کرد چرا که صرفا هدف شما در بازی راه رفتن و پی بردن به داستان بازی و در نهایت رسیدن به مقصد است و تنها کنترلهای بازی کلیدهای چپ و راست، اسپیس و ایکس هستند. با این حال برای اینکه بازی از یکنواختی خارج شود، سازندگان معماها و پازلهایی را نیز در دنیای بازی قرار دادهاند که در این امر هم بسیار موفق بوده و توانستهاند بازی را از تکراری و خستهکننده شدن نجات بدهند. پازلهای بازی اکثرا با سوییچ کردن بین دنیاهای مختلف حل میشوند و طراحی خلاقانهای نیز دارد. برای مثال در یکی از بخشهای بازی، شاهد دو پلتفرم هستید که اگر هر دو فشار داده شوند، مانعی که پیشرویتان قرار دارد برداشته میشود. زمانی که در بعد معمولی هستید، این پازل قابل حل نیست ولی وقتی وارد بعد ماورایی میشوید، خواهید دید که تکهسنگهایی که در محیط معمولی وجود داشتند، در اصل خرچنگهایی هستند که در بعد ماورایی شما را دنبال میکنند و حال کافی است تا آنها را روی پلتفرمها قرار داده و سپس به بعد معمولی سوییچ کنید تا پلتفرمها فشار داده شده و مانع برداشته شود. نمیخواهم با توضیح دادن بیشتر راجع به معماهای بازی آنها را اسپویل کنم، ولی در کل همین مثال کافی است تا بدانید که سبک معماهای کلی بازی به چه شکل است و چه طراحی خلاقانهای دارد.
همچنین عامل دیگری که به گیمپلی بازی تنوع میبخشد، چند مرحله کاملا متفاوت بازی است. برای مثال در بخشی از بازی در نقش یک شکارچی قرار میگیرید که باید گوزنی را شکار کند یا در بخشی دیگر سوار یک پرنده باید در آسمانها پرواز کرده و حتی از دست یک موجود اهریمنی و غولمانند فرار کنید. اما مسالهای که میتوان آن را ایراد گیمپلی بازی دانست، کوتاه بودن مدت زمان گیمپلی The Mooseman است. بیشترین زمانی که بازی میتواند شما را سرگرم کند، تقریبا یک ساعت و نیم خواهد بود و این با احتساب خواندن تمامی متون داستانی و موارد دیگر است و خب از آنجایی که بازی ارزش تکرار بالایی هم ندارد، میتوان گفت که این کوتاه بودن یک ایراد برای آن محسوب میشود. راستش را بخواهید وقتی یک بازی ضعیف را تجربه میکنم، ترجیح میدهم تا زودتر تمام شود تا از شرش خلاص شوم! ولی در مورد The Mooseman دوست داشتم بازی ادامه داشته باشد تا بتوانم بیشتر درگیر دنیای افسانهای و پر رمز و راز آن شوم و به همین دلیل هم زمانی که به پایان بازی رسیدم، کمی تو ذوقم خورد و این کوتاه بودن بازی بیشتر به چشم آمد.
تا به اینجای متن راجع به ویژگیهای مثبت بازی توضیح داده و ایرادی هم به آن گرفتیم؛ با این حال هنوز هیچچیزی در مورد بهترین و لذتبخشترین جنبه بازی که اتمسفر آن است، نگفتهام. بله؛ همانطور که در ابتدای متن هم اشاره کردیم، بازی The Mooseman از آن دست آثاری است که نشان میدهد بازیهای ویدیویی، علاوه بر سرگرمکننده بودن میتوانند یک شاهکاری هنری هم باشند و سازندگان آنها هم علاوه بر بازیساز بودن، میتوانند یک هنرمند واقعی باشند. طراحیهای محیط بازی از همان لحظههای اول توجهتان را جلب میکنند و هر چه بیشتر در بازی پیش میروید، این زیبایی هم بیشتر به چشم میآید. برخی منظرهها و پس زمینههای بازی آنقدر زیبا هستند که حس میکنید تابلوهایی از بهترین نقاشهای جهان در پس زمینه بازی قرار داده شده است.
زیبایی بازی تنها به این مورد هم خلاصه نمیشود و صحنههای ناب دیگری نیز در آن قابل مشاهده هستند. برای مثال در بخشی از بازی شاهد طلوع خورشید در پسزمینه هستیم که اگر بگویم چنین طلوع خورشید زیبایی را تا به امروز در کمتر بازی دیگری دیدهام، اغراق نکردهام. یا زمانی که به دنبال شکار گوزن در محیطی برفی هستید، بازی بدون اینکه افکتهای گرافیکی فوقالعادهای داشته باشد، محیط برفی و عکسالعلهای شخصیت اصلی نسبت به آن را به باورپذیرترین شکل ممکن بهتان نشان داده و کاری میکند که حس واقعی بودن در چنین محیطی بهتان منتقل شود.
بازی یک جنبه مثبت عالی دیگر هم دارد که موسیقیها و صداگذاریهای آن است. دقیقا به همان اندازه که بازی از حیث بصری زیبا است، از حیث موسیقیها نیز فوقالعاده عمل کرده است و آهنگهای پخششده در بازی آنقدر عالی و گوشنواز هستند که پس از تمام کردن بازی، اولین کاری که کردم خرید آلبوم موسیقیهای بازی بود. موسیقیهای این اثر تماما به صورت اورجینال و بر اساس موسیقیهای روسی ساخته شدهاند و واقعیت این است که پیش از تجربه این بازی، هرگز فکر نمیکردم که موسیقیهای روسی بتوانند تا این حد زیبا باشند. اما مسالهای که حتی از عالی بودن موسیقیها هم مهمتر است، این است که این موسیقیها کاملا مناسبت حال و هوای کلی بازی و لحظهای هستند که در پخش میشوند و گاهی ممکن است آنقدر مجذوب جنبههای هنری بازی شوید که بیخیال پیشروی در آن شده و بخواهید فقط از گوش داده به موسیقیها و تماشا کردن محیط پس زمینه بازی لذت ببرید.
صداگذاریهای بازی نیز به اندازه موسیقیهای آن عالی کار شده است و برای مثال صدای زوزه باد در محیط یا صدای برخی حیوانات و موجودات، کاملا طبیعی و باورپذیر بوده و حتی برخی موجودات که معمولا در بعد ماورایی هستند، صداهایی دارند که بسیار رعبآور و ترسناک بوده و حتی بازی را شبیه به یک بازی ترسناک میکنند.
در مجموع، با اینکه The Mooseman تجربهای کوتاه است و خیلی هم شما را به چالش نمیکشد، ولی از حیث هنری و داستانی آنقدر عالی است و آنقدر اتمسفر بینظیری دارد که تجربه آن به هر شخصی، حتی افرادی که علاقهای به بازیهای ویدیویی ندارند هم پیشنهاد میشود و میتوانید با پرداخت ۷ دلار به یک ضیافت هنری عالی بروید که تا مدتها حس و حال و لذت آن از ذهنتان پاک نخواهد شد.
در نگاه اول میتوان گفت که روند Moto GP 18 همانند سایر بازیهای مایل استون بوده که این بار به شکل شبیهساز موتورسیکلت جریان دارد. سازنده سعی کرده در سبک رقابتی- ورزشی یک عنوان جذاب خلق کند، هر چند باید گفت در هدف خود ناموفق بوده است. با توجه به سبک رقابتی بودن، این عنوان در بعضی از موارد مانند طراحی پیستها، چیزی از سایر عناوین ریسینگ کم ندارد، اما در بسیاری از بخشهای دیگر ناقص بودن این عنوان به وضوح به چشم میآید. در واقع باید گفت که مایل استون طی نه ماه گذشته، سه عنوان رقابتی-ورزشی را وارد بازار جهانی کرده است و به نظر میآید که با توجه به تعدد عنوانهای در دست ساخت، نمیتواند برای بهبود کیفیت این عنوان، وقت کافی صرف کند.
MotoGp 18 برخلاف Monster Energy Supercross از گیمپلی سادهای بهرهمند است و سعی میکند با وجود سبک شبیهساز، با ساده کردن برخی المانها بازیکنان را به انجام بازی ترغیب نماید. در نگاه اول این ایده شاید مشکلی نداشته باشد ولی بعد از انجام چند مسابقه و دیدن هوش مصنوعی ضعیف رقبا، ساده بودن به یکی از نقاط ضعف بازی تبدیل شده و موجب میگردد که روند آن پس از چند ساعت به شدت تکراری شود. سیستم مکانیزم گیم پلی از دو بخش اتوماتیک و دستی بهرهمند است به طوری که برای افرادی که تازه کار هستند، سیستم اتوماتیک خیلی میتواند کاربردی باشد. مثلا سر پیچ های تند، موقع تعویض دندهها، رفتن به پیت ( جایگاه) به صورت اتوماتیک برای تعویض تایرها و… که کنترل این سیستم به صورت دستی کار بسیار مشکل و طراحی شده برای افراد حرفهای تر است. دقیقا مثل عناوین قبلی این استودیو بازیکن میتواند قبل از شروع مسابقه، شرایط جوی را از طریق گزارشگر بازی بررسی کند و برای هر شرایط جوی خاص، مثل آسفالتهای خیس و لغزان، نوع تایر موتور خود را عوض کند یا از قدرت موتور کاسته تا در پیچهای مارپلهایی، از آن شرایط جان سالم بدر ببرد و با موانعی بر خورد نکند.
بخش Career مود هم مثل Monster Energy و Gravel، در بازی گنجانده شده تا بازیکنان بتوانند با خلق یک شخصیت غیر واقعی، داستان خود را رقم بزنند. بخش کرییر همانند دیگر عناوین، بازیکن با یک داستان کلیشهای روبهرو است که از همان اول هیچ مهارت و تجربهای ندارد و کم کم باید با مسابقاتی که میدهد برای خود طرفدار و اسپانسر به دست آورد. در واقع اصل کرییر بازیهای مایل استون اینگونه حکم صادر میکنند که برای به دست آوردن هر چیزی نیاز به اسپانسر است و هرچه اسپانسر قویتری داشته باشید، آیتمها، وسایل و حتی موتورهای بهتری خواهید داشت به علاوه آنکه برای به دست آوردن هر اسپانسر نیاز به تلاش دارید. تلاش مداوم که هر چیزی را ممکن میسازد. در واقع اگر همه عناوین مایل استون را تجربه کرده باشید، دریافت خواهید کرد که این بخش هر بار با یک داستان یک طرفه ضعیف به طور مداوم تکرار میشود.
در کنار این بخشها، بار دیگر مایل استون با کمک سرور اختصاصی خود، بخش جذاب چند نفره را مثل همیشه به این بازی اضافه کرده تا اگر احیانا حوصله بخش تکنفره کرییر را ندارید، در کنار دوستان خود اوقات نسبتا کم اما سرگرم کنندهای را رقم بزنید. خوشبختانه سرورهای کمپانی یا خیلی قوی یا خالی از بازیکن است چرا که با اینترنتهای معمولی هم میشود بخش آنلاین بازی را به خوبی تجربه کرد.
نکته عجیبی که در بازی میتوان دید این است که گرافیک بازی نسبت به عناوین قبلی مایل استون، پسرفت چشمگیری داشته است. با اینکه تمام عناوین این استودیو با موتور قدرتمند Unreal Engine توسعه یافته اند، اما در وضوح کیفیت تصویری، این قضیه کاملا روشن است که MotoGP 18 بر خلاف بازی های قبلی این استودیو، به صورت بهینه طراحی و تولید نشدهاند و افت بسیار زیاد گرافیکی برای این استودیو که قبلا از لحاظ گرافیکی بین عناوین مستقل حرفی برای گفتن داشت، الان شک و شبه هایی در رابطه با تولید این بازی چشم میآیند. و اما بحث موسیقی و صداگذاری هم که باشد، بازهم این این عنوان در بین بازیهای قبلی مایل استون ضعیف عمل کرده و موسیقی خاصی در بازی شاهد نیستم. البته در بخش صداگذاری، صدای تمام موتورهای مسابقه خیلی شبیه به مدل واقعی آنها است و در این زمینه نمیتوان ایرادی گرفت، اما این بازی حتی فاقد چند موسیقی برای پس زمینه و یا حتی قبل از برگذاری مسابقات اصلیست. البته به لطف برخی میان پرده های درون بازی که بیشتر جنبه معرفی دارند ( مثلا وقتی پیستی در اسپانیا انتخاب میکنید، میان پردهای با موضوع اسپانیا، مردم، فرهنگ و حتی موسیقی آن به صورت خلاصه شده پخش میشود که در نوع خود بسیار جالب است) دیگر موسیقی خاصی درهیچ کجای بازی وجود ندارد.
در کل میتوان گفت که مایل استون تمام امیدها را با عرضه ناقص این بازی نا امید کرد، چرا که بعد از عرضه Monster Energy Supercross به شخصه معتقد بودم که آینده روشن و خوبی در انتظار مایل استون است، ولی رفته رفته و بعد از عرضه بازی نه چندان خوب Gravel و این بازی ناقص، نه تنها از راه اصلی و موفقیت دور شد، بلکه تمام پلهای موفقی که قبلا ساخته بود تماما خراب شد. مایل استون با عرضه بازیهای ناقص یکی پس از دیگری نشان داد که نمیتواند از مرحله مستقل بودن به خوبی عبور کرده و خود را در سطح یک سازنده موفق نشان دهد.
طراحی مدلها و چهرهها در Tennis World Tour افتضاح است. به جز یکی دو نفر که احتمالاً برای آنها وقت بسیار بیشتری صرف شده (مانند راجر فدرر)، باقی چهرهها نه تنها در حد نسل هشتم، که در مقایسه با بازیهایی که در اوایل نسل قبلی عرضه میشدند نیز ضعیفتر است. در کنار این موضوع، تمامی چهرهها به قدری آماتور طراحی شدهاند که گویی سطح صورت همگی آنها را صیقل زده باشند! مدلهای بازیکنان نیز دستکمی از چهرههایشان ندارند. البته پرواضح است که هیچگونه زمانی صرف ساختن «مدلها» نشده و تمامی ۳۰ تنیسور را در ۳ یا ۴ مدل برای بدن و دیگر اجزای آنها گنجاندهاند. ساخت ورزشگاههای متعدد در بازی، از معدود نقاط قوت TWT است که حداقل در این بخش باعث تنوع شده است. اما حتی در این صورت نیز مشکلات موجود در طراحی و همچنین اتمسفر بسیار بسیار ضعیف استادیومها، تمام زحمات تیم سازنده را به باد میدهند. طراحی مدلهای توپ جمعکنها بسیار مصنوعی است و به ندرت حرکت میکنند، همچنین تماشاگران موجود در ورزشگاه نیز با انیمیشنهایی تکراری، بیشتر یادآور تماشاگران بازی فیفا در سال ۲۰۱۰ هستند! البته انیمیشنهای خود بازیکنان نیز چندان تعریفی ندارند. با اینکه در مواقعی شاهد اجرای روانی از تنیسورها هستیم، پس از گذشت چند دقیقه از بازیکردن، تکراری بودن و نیز لگهای اعصاب خرد کن (مانند مواقعی که بازیکن به توپ نمیرسد و همیشه باید در لحظه نهایی یک لگ در انیمیشنشان وجود داشته باشد)، چیزی جز یک تجربه ناخوشایند را به ارمغان نخواهد داشت. همچنین انیمیشنهایی که پیش از زدن سرویسها تعبیه شدهاند به طرز فجیعی با اعصاب مخاطبان بازی میکنند و قابلیت حذف شدن نیز ندارند!
به گیمپلی بازی که برسیم، پیش از هرچیزی، نحوه ارائه آن ما را به یاد Top Spin 4 میاندازد. با دکمههای مختلف میتوان ضربات کاتدار، مستقیم یا قوسدار را به توپ وارد کرد و همچنین مقدار قدرت ضربات با درجهای که به صورت دایرهای نمایش مییابد قابل مشاهده است. همینطور مقدار نیروی هر بازیکن در نواری زیر آن شخصیت مشخص میشود. میبینید؟ همه چیز «دقیقاً» شبیه به Top Spin 4 است. حتی نحوه زدن سرویس نیز به همانگونه است. اما تجربه بازی کردن Tennis World Tour چیزی فراتر از ناخوشایندی به همراه ندارد. ضربات در خیلی از مواقع حتی در صورت به موقع زدن دکمهها اصلاً به توپ اصابت نمیکنند و به راحتی امتیازها را از دست خواهید داد. در بسیاری از مواقع نیز با انیمیشنهای تکراری، رالیهای خستهکنندهای را تجربه خواهید کرد که تمامی ندارند و اساساً هرچقدر هم که تلاش کنید، باز هم با کار با ضرباتی تکراری ادامه مییابد. حال سوالی که مطرح میشود این است که با وجود تقلید صد در صدی گیمپلی این بازی از عنوانی که ۷ سال پیش عرضه شده، چرا پیاده سازی آن حتی نمیتواند مانند همان بازی باشد؟ اگر Bigben Interactive قادر به نوآوری در زمینه گیمپلی نیست، چرا تقلید را هم نمیتواند به خوبی انجام دهد؟ آیا مشکل به جز ناتوانی بازیساز در خلق گیمپلی است که هسته اصلی چنین بازیای را تشکیل میدهد؟
شاید تنها نوآوری TWT در روند گیمپلی، کارتهای مهارتی باشد که در طول بازی هرکدام از بازیکنها میتوانند از آنها استفاده کنند. گرچه حتی این بخش نیز با وجود پرداخت خوبی که داشته، عملاً بلا استفاده و بیکاربرد است. در راستای همین موضوع، جا دارد که به بحث هوش مصنوعی که به طرز بسیار عجیبی نامتعادل است، بپردازیم. در حین بازی کردن TWT، حتی در بالاترین درجه سختی نیز میبینید که امتیاز گرفتن از حریف چندان چالشی را به همراه ندارد و بازیکنی را که CPU کنترل میکند، به هیچ وجه از ضربات متنوع و یا چالش برانگیز استفاده نمیکند. در طرف دیگر ماجرا، در پایینترین درجه سختی نیز بازی به راحتی دنبال نمیشود. بلکه در بیش از ۵۰ درصد مواقع هوش مصنوعی تمامی ضربات متعدد شما را به درستی پاسخ میدهد و ممکن است تا ۵۰ یا ۶۰ ضربه را نیز به صورت رالی طی کنید ولی هوش مصنوعی دچار هیچ اشتباهی نمیشود!
در منوی اصلی بازی بخشی را تحت عنوان «مدرسه تنیس» خواهید دید. در این حالت میتوان در دستههای مختلف به تمرین پرداخت و با نحوه گیمپلی بازی آشناتر شد. تجربه این بخش برایم این موضوع را مسجل کرد که عملاً تفاوتی میان ضربات گوناگونی که در بازی تعبیه شده نیست و در اکثر مواقع تنیسورها با ضربات تاپاسپین حمله خواهند کرد، نه چیز دیگر! جدای این بخش، در منوی اصلی حالتی نیز برای بخش آنلاین بازی درنظر گرفته شده که تا لحظه نگارش این مقاله هنوز شروع به کار نکرده است. و اما به مهمترین بخش بازی، یعنی حالت Career میرسیم. در این بخش مخاطب باید شخصیت موردنظر خود را طراحی کند و از رنک ۱۰۰ در رنکینگ جهانی شروع کرده و با انجام مسابقات مختلف و تمرینهایی خاص، خود را به بهترین تنیسباز جهان برساند. همانند این بخش را قبلاً و به صورت کاملتر در بازی Virtua Tennis دیده بودیم. خصوصاً لایسنس نشدن گرند اسلمهای بزرگ و کاپهای مطرح تنیس کاملاً توی ذوق بازیکنندگان میزند، چرا که مجبورند تنها بعضی از مسابقات درجه پایینتر را تجربه کنند.
قابلیت طراحی شخصیت در Tennis World Tour فاجعه است. تقریباً هیچ گزینه خاصی برای شخصیسازی کارکتر موجود نیست و عمق این مصیبت زمانی به اوج خود میرسد که میبینید برای چهره بازیکنتان فقط ۱۰ گزینه از پیش آماده شده پیش رو دارید. جالب است که در بخش Career که باید در مسابقات مختلف با تنیسورهایی بازی کنید که مثلاً جزو ۱۰۰ نفر اول رنکینگ جهانی هستند، خواهید دید که تمام آن شخصیتها نیز از همین الگو پیروی کردهاند! کافی است کمی از ریاضیات گسسته دبیرستان بلد باشید تا بدانید که طبق اصل لانه کبوتری، دست کم ۱۰ تنیسباز از میان ۱۰۰ شخصیتی که در بخش Career وجود دارند، عیناً مانند یکدیگر هستند! به خاطر همین موضوع است که در طی بازی کردن، بارها با رقیبی روبرو میشوید که دقیقاً ظاهری مانند خودتان خواهد داشت. معجون ناهمگون ساخته شده توسط Bigben Interactive با صداگذاری بسیار بد کار خود را به پایان میبرد. اگر Top Spin 4 را تجربه کرده باشید، میدانید که افکتهای صوتی استفاده شده در آن چقدر به اتمسفر مسابقات کمک کرده بود. اما درTennis World Tour عملاً خبری از صداگذاری نیست. هیچ صدایی برای کشیده شده کفشها بر روی چمن، زمین خاکی و سالن تعبیه نشده و در کنار این، صدای تماشاچیان بسیار مصنوعی و گوشخراش است. اصرار به وجود صدای گزارشگر نیز سبب شده تا به جز شنیدن ۳-۴ خط تکراری، در طول بازی هیچ کاربردی از آن نمود پیدا نکند.
در بد بودن Tennis World Tour شکی نیست. شاید وجود معدود نکات مثبت موجود در بازی بتواند تنها برای چند دست بازی کردن، آن را قابل تحمل کند، اما مخاطبانی که به دنبال یک بازی تنیس هستند، احتمالاً نمیتوانند هیچ دلیلی پیدا کنند تا علاوه بر پرداخت ۶۰ دلار، عنوانی را تجربه کنند که نسخه به مراتب بهتر و دلچسبتر آن ۷ سال پیش عرضه شده بود!
سیر تکاملی قدرت خرگوشها متناسب با نیروهای شما افزایش مییابد و بعد از عبور از اولین جهان، شاهد شباهت بیشتر عملکرد آنها با قهرمانهای اصلی هستیم. یوبیسافت از نظر ظاهر و انیمیشنها نیز به خوبی هر یک از شخصیتها و خرگوشها را توسعه داده است. نحوه از بین رفتن خرگوشها، انیمیشنهای جالب و متنوع پیروزی یا شکست، شیوه حمله متفاوت هر یک از قهرمانها با توجه به قدرت ویژه آنها و انیمیشنهای حرکت خرگوشهای دشمن که به واقع جذاب هستند، تنها بخشی از زیباییهای Mario + Rabbids است. کمپانی فرانسوی یوبیسافت، به زیبایی شخصیتهای ماریو را با ربیدها ترکیب کرده است و از خرگوش مشابه با کینگ کونگ بگیرید تا ترکیب یکی از خرگوشها با گیاه پیرانا، همه شخصیتهای بازی دارای چاشنی خلاقیت هستند. یوبیسافت توانسته تا المانهای لازم برای سرگرمکننده بودن یک بازی را در جایگاه مناسب در ماریو پلاس ربیدز استفاده کند و همواره بازیکنان را سوپرایز کند.
Mario + Rabbids: Kingdom Battle از نظر هنری، از ساختمانهایی که خرگوشها ساختهاند بگیرید تا انیمیشن شخصیتها، طراحی لباسها، طراحی مراحل، محیط و حتی اتمسفر بازی، همگی در هارمونی کاملی بایکدیگر قرار دارند و مانند بازیهای نینتندو، یوبیسافت در جای مناسب از موسیقی مناسبی استفاده کرده است. موسیقی و طراحی مراحل، میتوانند مکمل یکدیگر باشند که در این بازی ماجراجویی شاهد این هماهنگی هستیم. با این حال، هرچند از نظر گرافیک هنری، ماریو پلاس ربیدز، چشمنواز است، اما در زمینه گرافیک فنی برخی ایرادات جزئی افت نرخ فریم را شاهد هستیم که به ویژه در زمان انفجار جعبههای مواد منفجره، این افت فریم مشهود است.
بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle آنقدر ویژگی دارد که نمیتوان در کلمات آنها را بیان کرد و بازیکنان باید با انجام دادن بازی، آن را تجربه کنند. روند بازی به هیچ عنوان به چند نبرد بی روح و خستهکننده محدود نشده است و در جای جای این بازی ماجراجویی میتوانید معماها و صندوقچههایی را برای آزاد کردن سلاحها و آیتمها پیدا کنید. سکهها بخش اصلی گیمپلی Mario + Rabbids هستند که با جمع کردن آنها و تمام کردن مبارزهها در زودترین زمان ممکن، میتوانید سلاح اول و دوم متنوعی را برای هرکدام از شخصیتها خریداری کنید.
یوبیسافت ثابت کرده که قادر به انتشار بازی غنی و پرمحتوا برای نینتندو سوییچ است. هرچند وجود کاستیهایی در هوش مصنوعی، تعداد قهرمانهای قابل بازی و از همه مهمتر نبود بخش چندنفره آنلاین احساس میشود، اما این مسائل به هیچ عنوان از ارزش تجربه بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle کم نمیکنند.
بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle، ساخته یوبی سافت با همکاری کمپانی نینتندو تجربهای از جنس سرگرمی است و بازیکنان را وارد ماجراجویی درگیرکنندهای در پادشاهی قارچ میکند. اختراع هدستی منحصر به فرد توسط جوانی باهوش، نتیجهای جزء بازیگوشی دوباره خرگوشهای مجموعه Rayman ندارد. آنها یک بار دیگر با دست زدن به هر آنچه که در مقابلشان میبیند، نه تنها خود را به دردسر میاندازند، بلکه اینبار باعث آشفتگی در پادشاهی قارچ و دردسری ناخواسته برای ماریو و دوستانش میشوند. حالا ماریو با همکاری ربیدزهای دوست، باید به دنبال خرگوشی که هدست را دزدیده باشد تا با پس گرفتن آن و البته نجات دادن دوستانش، خرگوشها را از سرزمین قارچ بیرون کند و نقطهی پایانی بر جولان ربیدزها در دنیایی بگذارد که به آن تعلق ندارند.
Mario + Rabbids: Kingdom Battle، اثری از جنس سرگرمی است که خرگوشهای بازیگوش سری Rayman را به دنیای زیبای پادشاهی قارچ میبرد.
همکاری استودیوهای بازیسازی با یکدیگر سالها است که به اشکال مختلفی انجام میشود و در گذشته نیز شاهد انتشار بازیهایی با حضور شخصیتهایی از دو مجموعه جداگانه بودیم. یکی از این بازیها Street Fighter X Tekken بود که به دنبال همکاری دو کمپانی بندای نامکو و کپکام در سال ۲۰۱۲ برای پلتفرمهای مختلف منتشر شد. تماشای مبارزه شخصیتهایی از دو مجموعه متفاوت در یک قاب تصویر، حداقل برای بازیکان جذاب است و استودیوها نیز از این موضوع آگاه هستند. در جریان نمایشگاه E3 2017، یوبیسافت و نینتندو در نمایشی هیجانانگیز از همکاری مهمی میان این دو کمپانی خبر دادند و در حقیقت یوبیسافت مهر تاییدی را بر پشتیبانی از پلتفرم نینتندو سوییچ زد. با نگاهی به گذشته، این نخستین بار نیست که نینتندو، ماریو را به دست کمپانی دیگری میدهد و حتی نینتندو پیش از این با همکاری سگا بازی مشترکی را با نام Mario & Sonic at the Olympic Games منتشر کرده بود.
در زمینه فیزیک اما شخصیتهای اصلی گاهی از داخل یکدیگر رد میشوند که اصلا چهرهی جالبی ندارد. تخریب موانع آجری، نورپردازی و افکتهای انفجار از دیگر جزئیاتی هستند که کیفیت خوبی دارند و در مجموع راضیکننده هستند. موانع و کاورگیری در پشت آنها اهمیت زیادی دارد و تخریبپذیری برخی موانع باعث شده تا در جریان مبارزه با قرار گیری دشمنان در پشت دیوارهای آجری، بتوانید آجرها را از بین ببرید و عملا حریف را مجبور تغییر مکان کنید. به ویژه در نبرد با باسها، کاور گیری مناسب در پشت دیوارها اهمیت زیادی دارد و باید با استراتژی کامل حرکت کنید.
به طور خلاصه، افت نرخ فریم هرچند به تجربه بازی ضربه میزند، اما این مسئله میتواند با انتشار بروزرسانی رفع شود. در زمینه صداگذاری نیز شباهتهای بی چون چرایی بین این بازی با مجموعه ماریو و ریمن وجود دارد. خرگوشها همچنان با خندههای جالب و آواهایی نامفهوم صحبت میکنند و اندک صداگذاری انجام شده روی شخصیتها نیز با تکه کلامهایی از زبان ماریو و لوییجی بیان میشود. اما در زمینه صداگذاری حرکت شخصیتها، صدای زیبای آبراهها و صدای گرفتن سکهها یا سایر المانها، همگی با جزئیات و مناسب انتخاب شدهاند و باید به توسعهدهندگان تبریک گفت.
اخیرا فروشگاه walmart کنسول SNES Classic Edition برای پیش خرید قرار داده بود و با وجود طرفداران بسیار کنسول های Classic چند دقیقه پس از انکه فروشگاه walmart این کنسول را برای پیش خرید قرار داد کلیه ی کنسول ها فروش رفت !
اما همیشه در این نوع پیش خرید کردن که تعدادی محدود از کنسول ها در فروشگاه موجود است,مشکلی پیش امده که نتیجه خوشی نداشته و احتمال لغو شدن تمامی پیش خرید ها بوده که حال این شرایط شامل پیش خرید های این کنسول classic نیز می شود.
بعد از انکه همه ی ظرفیت ها پر شد بلافاصله یکی از مشتریان که این کنسول را پیش خرید کرده بودند مکالمه خود با یکی از کارمندان بخش فروش را منتشر کرد که می توانید تصویر انرا در قسمت پایین مشاهده کنید.
به نظر می رسد دلیل انکه walmart در پیش خرید ها به مشکل خورده است مشکلات سیستمی است که پیش خرید زود تر از موعد را برای مردم فعال کرده است.خبر بد تر این است که یکی از کارمندان walmart در جواب یکی از مشتری ها اعلام کرده که تمامی پیش خرید ها لغو شدند همچنین یکی از خبرنگاران polygon نیز پاسخی مشابه از بخش پشتیانی مشتریان این فروشگاه دریافت کرده اما هنوز هیچ خبری به صورت رسمی در جهت لغو شدن این پیش خرید ها منتشر نشده است.
در همین حال بسیاری از مشتریان در حال پیگیری وضعیت سفارش های خودشان هستند.سفارش عده ای که بلافاصله بعد از پیش خرید کنسل شد که میتواند منشا مالی داشته باشد یا اینکه مربوط به اطلاعات غلط مربوط به مشتریان باشد و سفارش های عده ای دیگر در حالت در دست بررسی باقی مانده است.امیدواریم که فروشگاه walmart به زودی مردم را از وضعیت سفارش هایشان اگاه کند.
کنسول SNES Classic Edition در تاریخ ۲۹ سپتامبر (۷ مهر) امسال روانه بازار می شود.