بایگانی دسته: نینتندو

تمامی اخبار، بررسیها و موارد مرتبط با خانواده Nintendo

نقد و بررسی بازی Mega Man 11

صحبت Robot Masterها شد، طراحی آن‌ها چطور صورت گرفته؟ خب از قبل از انتشار بازی برخی نگران این بودند که نکند دشمنان اصلی بازی کمی ساده و بیش از حد آسان باشند. خوشبختانه یا متاسفانه، شاید دو تای آن‌ها کمی با عجله ساخته شده باشند (دارم به تو نگاه می‌کنم Block Man). هرچند که در درجات سختی عادی کماکان چالش برانگیزند اما حرکات چندان “خاصی” ندارند و واضح است که در طراحی‌شان کمی شتاب‌زدگی صورت گرفته است. به هرحال این مورد برای همگی آن‌ها صادق نیست و شما می‌توانید از مبارزات اصلی لذت کافی را کسب کنید. آن‌ها مثل MM4 کمی شخصیت پردازی هم دارند که غالبا در لهجه‌های صحبت‌کردنشان و حرکاتشان دیده می‌شود. Mega Man 11 بعنوان جایگزینی برای حالت Desperate Attackها، استفاده Gearها را برای هر یک از باس‌ها تعریف می‌کند. بعد از کم‌کردن مقدار مشخصی از خون هر باس، آن‌ها وابسته به Gearای که روی سیستمشان نصب شده وارد فاز جدیدی می‌شوند. برخی Power Gear استفاده می‌کنند و برخی Speed Gear، برای مثال Bounce Man با سرعت فراوان خود را به طرفین می‌کوبد تا به شما برخورد کند.

اما سوال مهم، آیا استفاده از Double Gear یک امر اجباری یا حداقل پیوسته است؟ هم آره و هم نه. اگر با سابقه باشید، می‌توانید با کمی تمرین و گرم کردن دست خود کل بازی را بدون استفاده از Gearها بروید، اگر حرفه‌ای تر باشید که به قول Community بازی را با لیموهای خالی هم می‌توانید تمام کنید! اما اگر بازیکن تازه وارد باشید، Double Gear ناجی شما خواهد بود. این ویژگی تنها محض آسان کردن روند بازی نیست بلکه استفاده‌های مهم دیگری هم دارد. برای مثال Power Gear همانند عمل اوورکلاک کردن اسلحه‌ها در Mega Man X عمل می‌کند، به بیانی دیگر نه تنها Buster را بهتر می‌کند بلکه کلیه سلاح‌های دیگرتان را هم دگرگون خواهد کرد. در عوض Speed Gear باعث کند شدن زمان برای فرار از تله‌ها می‌شود که با خرید یک Chip اضافه شما حتی قادر خواهید بود حین استفاده از این قدرت به تندی حرکت کنید. وقتی خون شما به میزان کم باشد استفاده از Double Gear مجاز خواهد شد که طی آن قدرت شما دوچندان شده، زمان کاملا آهسته می‌شود و Buster شما به سطحی کاملا جدید می‌رسد. هرچند که این مورد محدودیت زمانی دارد و شما تا ابد نمی‌توانید در این حالت بمانید.

طراحی فنی بازی بالاخره بعد از ۱۰ نسخه حالتی ۲.۵ بعدی پیدا کرده که ستودنی است. ظاهر جدید شخصیت‌ها، مخصوصا برخی Robot Masterها مثل Tundra Man یا Acid Man، واقعا زیباست و درخور شخصیت‌شان است. مراحل بازی هم از پس‌زمینه‌های خارق‌العاده‌ای بهره می‌برند، مثلا مرحله Fuse Man در یک نیروگاه برق است که آسمانش، سیاه بوده و ابرهایش مداوم درحال ایجاد آذرخش هستند. موسیقی بازی انقلابی نیست اما کماکان بسیار خوب است. مانعی که از عالی بودن جلوگیری می‌کند، صدای زیادی خود بازی است. لازم است استفاده از Gearها را اسپم کنید تا به کل آهنگ Stageها در سکوت فرو بروند.

صداپیشه کاراکتر مگامن به درستی انتخاب شده است و حتی از رجزخوانی گیرایی نیز برخوردار است. فریاد‌های مگامن همانند همیشه هیجان زیادی به بازیکن می‌بخشند، اما در آن سو انتخاب صداپیشه برای دشمنان اصلی بازی مناسب نبوده است؛ طوری که در هنگام مبارزه، در حالی که دشمن برای مگامن شاخ و شانه می‌کشد، شاهد اصطلاحاتی بسیار خشک و کلیشه‌ای هستیم. صداگذاری فنی بازی، از صدای سلاح‌ها تا کوچک‌ترین جزئیات همچون صدای پرش مگامن، با جزئیات فراوانی تنظیم شده است و در این میان، توسعه‌دهندگان با کاهش فرکانس‌های صدای موزیک در هنگام استفاده از دنده آبی، فضای زیبایی به بازی بخشیده‌اند.

مجموعه مگامن نه تنها به عنوان یکی از بهترین سری‌های اکشن و پلتفرمر شناخته می‌شود، بلکه موسیقی نیز نقش به‌سزایی در آن ایفا می‌کند. آهنگسازان این بازی در حالی که پایه گام‌های ۸ بیتی و راک ژاپنی را در Mega Man 11 حفظ کرده‌اند، در آن سو با اضافه کردن صداهای مدرن توانسته‌‌اند فضای گیرایی در بازی ایجاد کنند. در مراحلی همچون استیج Bounce Man که شاهد جلوه‌های رنگارنگ با بادکنک‌ها هستیم آهنگسازها توانسته‌اند موسیقی را به‌خوبی با حال و هوای مرحله تنظیم و هماهنگ کنند.

کنترل‌های بازی مگامن ۱۱ همانند نسخه‌های پیشین بسیار روان طراحی شده است و بازیکنان با نگه داشتن دکمه پرش می‌توانند میزان پرش کاراکتر خود را تنظیم کنند. از موارد جدیدی که به کنترل‌های بازی اضافه شده است توانایی تغییر جهت مگامن در هنگام تکل کردن است که البته سازندگان جزئیات زیبایی نیز در صداگذاری و انیمیشن‌های آن ایجاد کرده‌اند.

کمپانی کپکام تنظیمات بسیار کاربردی و جدیدی را برای کنترل‌های بازی در نظر گرفته است که روی روند بازی تاثیر به‌سزایی دارند. در حالی که دکمه‌های شولدر گیم‌پد پیش‌تر برای عوض کردن سلاح‌ها استفاده می‌شدند، حال این کلید‌ها برای فعال کردن دنده‌های قرمز و آبی تنظیم شده‌اند. دکمه‌ شولدر سمت راست برای دنده سرعت و سمت چپ نیز برای فعال کردن دنده‌ قرمز در نظر گرفته شده است. سازندگان، دکمه آنالوگ سمت راست را برای انتخاب کردن هشت اسلحه تنظیم کرده‌اند که کاربران می‌توانند با هر یک از جهت‌ها اسلحه مورد نظر خود را انتخاب کنند. این موضوع به سهم خودش در سرعت بخشیدن به بازی تاثیرگذار است؛ چرا که در هنگام مبارزه و صحنه‌های شلوغ، بازیکنان پیش‌تر برای این کار بازی را متوقف و به منو مراجعه می‌کردند که سلاح مورد نظر خود را انتخاب کنند. حال بازیکنان با یکی از جهت‌های آنالوگ سمت راست سلاح مورد نظر خود را انتخاب می‌کنند و با فشار دادن آنالوگ نیز آن را به حالت آبی مگامن برمی‌گردانند.

در مورد باس‌ها یا همان ربات‌های اصلی نیز باید گفت که سازندگان توانسته‌اند نبرد‌های قابل قبول و چالش‌برانگیزی، هم از نظر گیم‌پلی و هم از نظر گرافیکی، برای بازیکنان به ارمغان آورند. طراحی هنری هر یک از مراحل با توجه به ربات اصلی آن استیج طراحی شده است که در انتها به باس فایت‌های هیجان‌انگیز ختم می‌شود. البته قابلیت‌هایی که شما از دشمنان به دست می‌آورید تنها به شلیک کردن خلاصه نمی‌شود. برخی از این توانایی‌ها به عنوان زره به کمک شما می‌آید؛ در حالی که در آن سو برخی حالت‌های نهاجمی به شما می‌دهد. حتی قابلیت‌هایی تله-مانند نیز در توانایی‌های باس‌ها در نظر گرفته شده است که با شکست دادن آن‌ها می‌توانید این توانایی‌ها را کسب کنید. گفتنی است که هر یک از این سلاح‌ها در حین استفاده از دنده قرمز یا همان Power Gear عملکرد متفاوتی دارد.

کمپانی کپکام پس از گذشت ۳۰ سال از عمر مگامن باری دیگر توانست ثابت کند که می‌تواند در حالی که ریشه‌های اصلی بازی را حفظ می‌کند یک تجربه بسیار عالی و جذاب را در اختیار طرفداران آن قرار دهد. موسیقی گوش‌نواز و کنترل‌های بسیار روان مگامن ۱۱ شما را ساعت‌ها سرگرم می‌کنند؛ در حالی که بازی به لطف اضافه شدن درجات سختی، کاربران جدید را نیز با آغوشی باز پذیرا می‌شود.

البته همانطور که در قسمت داستانی نیز اشاره شد مکانیزم Double Gear صرفا برای مگامن ساخته نشده است و دکتر وایلی هم با آن نقشه‌های خبیثانه‌ای برای دشمنش کشیده است. تمامی ربات‌های بازی مگامن که طبق سنت هشت نفر هستند، به این مکانیزم مجهز شده‌اند. البته هر دو دنده در اختیار باس‌ها نیست و هر کدام تنها یکی از دنده‌ها را در اختیار دارند که در هنگام مبارزه از آن استفاده می‌کنند. از بهترین ویژگی‌های بازی Mega Man 11 می‌توان به طراحی هنری ساده و اصلی مگامن اشاره کرد. رنگ‌های ساده آبی تیره و روشن، حس و حال دوران قدیم این مجموعه را زنده می‌کنند. در نسخه‌های پیشین با شکست دادن ربات‌های دیگر، سلاح‌های آن‌ها به شما تعلق می‌گرفت و زمانی قصد داشتید از آن‌ها استفاده کنید رنگ لباس شما نیز تغییر پیدا می‌کرد. حال سازندگان نه تنها رنگ لباس را تغییر داده‌اند، بلکه در آن سو با پیاده‌سازی یک طراحی ساده، المان‌های کوچکی به طراحی لباس مگامن اضافه کرده‌اند. این موضوع در هنگام استفاده از سلاح‌ها جلوه بسیار جذابی به این کاراکتر می‌بخشد.

حال پس از چندین سال، دکتر وایلی باری دیگر به سراغ این سیستم رفته است تا بتواند انتقامش را بگیرد و به هدف پلید خود یعنی قدرت بخشیدن به ربات‌ها برسد. دکتر وایت استفاده از این چرخ‌دنده‌ها را کاری بسیار خطرناک می‌داند، اما در آن سو مگامن از جان خود می‌گذرد و به دکتر می‌گوید که از نظرش تنها راه برای پایان دادن به نقشه دکتر وایلی استفاده از همین دستگاه است. از این رو دکتر نیز از نمونه‌ای که در دوران دانشگاه ساخته بود استفاده و مگامن را به آن مجهز می‌کند.

در کنار تاثیرات سیستم جدید چرخ‌دنده‌ها روی داستان بازی، Double Gear بخش مهمی از گیم پلی این بازی را نیز در برمی‌گیرد. این سیستم، در واقع دو چرخ‌دنده کوچک را به همراه یک چرخ‌دنده بزرگ زیر نوار سلامتی و قابلیت‌های مگامن تعبیه کرده است. چرخ‌دنده قرمز رنگ با نام «دنده قدرت» (Power Gear) و چرخ‌دنده آبی رنگ با نام «دنده سرعت» (Speed Gear) برای اولین بار است که در سری مگامن به نمایش گذاشته شده‌اند. همانطور که می‌توان از نام چرخ‌دنده‌ها حدس زد، مکانیزم جدید توانایی‌های خاصی به مگامن می‌بخشد و به وی اجازه می‌دهد که مدت زمان کوتاهی از آن‌ها بهره‌مند شود.

راحی موانع پیش روی مگامن در مراحل مختلف به طور دقیق و با جزئیات بالا طراحی شده است؛ به طوری که در اوایل هر مرحله شاهد موانع آسان‌تر هستیم که رفته رفته تعدادشان با حضور دشمنان و تله‌ها بیشتر می‌شود. همانطور که در بالا اشاره شد، برای پشت سر گذاشتن موانع، شما باید به درستی از قابلیت‌ها و دنده‌های مگامن استفاده کنید؛ بنابراین استراتژی انتخاب استیج‌ها پیش از آغاز هر مرحله موردی است که ارزش تکرار بازی را بالا می‌برد. شما با توجه به قابلیت‌هایی که از باس‌ها به دست آورده‌اید مرحله موردنظر خود را آغاز می‌کنید که این موضوع می‌تواند کمک زیادی به کاربران و علاقه‌مندان اسپیدرانینگ کند. تنوع زیاد دشمنان در هر صفحه از مراحل شما را با روندی غیرتکراری روبه‌رو می‌کند. هوش مصنوعی برخی دشمنان نیز با توجه به رفتارها و موقعیت شما تغییر پیدا می‌کند که امری بسیار جالب به شمار می‌رود.

نقاط قوت

  • – مکانیزم جذاب دابل گیر
  • – دارا بودن درجه سختی‌های مختلف
  • – موسیقی گوش‌نواز با حال و هوای آثار ۸بیتی
  • – بازگشت مجموعه به ریشه‌های اصلی
  • – گرافیک مناسب و طراحی زیبای کاراکترها

نقاط ضعف

  • – صداگذاری نه‌چندان خوب باس‌ها
  • – نادیده گرفته شدن برخی مکانیزم‌های مهم بازی در درجات سختی پایین

نمره گیم تاکس به Mega Man 11 

۹/۱۰

نقد و بررسی بازی NBA 2K19

بدون شک یکی از پرطرفدارترین ورزش ها NBA میباشد و سازندگان بازی های رایانه ای نیز فرصت را غنیمت شمارده اند و ورزش های پرطرفدار را شبیه سازی کرده اند، یکی از بهترین شبیه سازی های ورزش NBA ، بازی NBA 2K میباشد که امروز نسخه جدید آن یعنی ۲۰۱۹ منتشر شده و شما میتوانید با ما، تیم گیم تاکس با نقد و بررسی نسخه جدید این بازی محبوب همراه باشید.

نسخه جدید بازی NBA 2K یک پیشرفت بزرگ در این سری میباشد که با تغییرات اساسی و بزرگ در بازی، این مجموعه را با شکوه تر از قبل کرده است، حالا بخش داستانی بازی بهتر شده و بیشتر قابل باور میباشد، در کل با این تغییرات بزرگ در بازی شاهد این میباشیم که بازی طبیعی تر شده و قابل باور تر شده و این کار را برای رقیبان این مجموعه بسیار سخت خواهد کرد.

گیمپلی بازی بسیار طبیعی تر شده و حالا بیشتر به واقعیت نزدیک شده ، هر بازیکن استایل مخصوص خود را دارد و حالتی که در این نسخه به گیمپلی اضافه شده و بسیار مورد توجه کاربران و همچنین تیم ما قرار گرفته است این است که اگر به صورت متوالی ضربات موفقی بزنید ، قدرتی به شما داده میشود تا شانس شما در ضربات بعدی نیز بالاتر برود.

حتما از شنیدن وجود چنین قابلیتی بسیار خوشحال شدید اما باید به شما بگوییم که ماجرا به همینجا ختم نمیشود و این قابلیت فقط در زدن ضربات نیست بلکه در تمام گیمپلی مانند دفاع کردن و غیره … نیز وجود دارد و این یکی از تغییرات بزرگ در گیمپلی این مجموعه است که ما به عنوان یک نکته مثبت به آن نگاه خواهیم کرد.

یکی از تغییرات بزرگ دیگر در گیمپلی Shoot Meter میباشد که شما میتوانید مقدار شدت ضربه خود را در نوار  Shoot Meter مشاهده نمایید و تصمیم بگیرید که با چه شدتی توپ را پرتاب کنید و به صورت دقیق نوار را پر نمایید و باز هم ماجرا به همینجا ختم نمیشود !

شما میتوانید این نوار را در چند موقعیت مختلف در صفحه قرار دهید و این هم از یکی دیگر از نکات مثبت این نسخه از مجموعه پرطرفدار NBA 2K.

یکی دیگر از تغییرات اساسی گیمپلی بازی، سخت شدن و بهتر است بگوییم طبیعی تر شدن بازی در دفاع کردن چه در برابر بازیکنان واقعی و چه در برابر هوش مصنوعی بازی میباشد که حالا دیگر تنها با زدن چند دکمه به سادگی نمیتوانید توپ را به دست بیاورید و این قضیه باعث افزایش هیجان بازی نیز میشود علاوه بر اینکه بازی را طبیعی تر میکند.

نسخه جدید این بازی را باید ساعت ها بازی کرد تا متوجه تمام تغییرات بزرگ ایجاد شده در این سری شد، تغییراتی که در گیمپلی ایجاد شدند تا آن را به واقعیت نزدیکتر کنند، تغییراتی که در بخش بصری بازی ایجاد شده اند و گیمپلی بازی که حالا کاملا Balance و عادلانه شده.

بخش داستانی بازی نیز حالا قابل باور تر شده و با تغییراتی که در داستان بازی به وجود آمده حالا شاهد زیبا تر شدن و همچنین طبیعی تر شدن است هستیم.

و اما تغییرات گرافیکی…

تغییرات گرافیکی همیشه یکی از اصول توسعه و منتشر کردن نسخه جدید از هر بازی بوده است و خواهد بود، اما این تغییرات تا چه حد در این نسخه موفق بوده اند و آیا واقعا شاهد تغییرات گرافیکی محسوسی میباشیم؟

پاسخی که این سوال داده می شود این است که گرافیک بازی نسبت به نسخه قبل بیشتر شده است ولی با توجه به اینکه نسخه قبل همین سال پیش منتشر شده است نباید انتظار بسیار زیادی در بالا رفتن گرافیک در طی فقط یک سال داشته باشید.

حرف آخر

تغییرات مثبت در این نسخه از سری بازی NBA 2K بسیار زیاد است و باعث شده است تا این بازی تقریبا بهترین بازی در سبک بازی های NBA باشد، تغییراتی که گیمپلی را تا حد بسیار زیادی به واقعیت نزدیک کرده است و همچنین بخش داستانی بازی را به واقعیت نزدیک تر کرده است، تغییراتی که بهترین تجربه NBA را برای شما به ارمغان می آورد.

Verdict

Some great changes in this version of NBA 2K made this version of game the best place for NBA lovers and it’s almost the best simulation for the NBA that ever made, some great changes in gameplay that made it more realistic and some great changes in story mode that made it more believable and great graphic improvements, if you like NBA or even love NBA , then there’s no place like NBA 2K19 for you

نکات مثبت :

اضافه شدن Takeover Meter

بهبود های گیمپلی فوق العاده است

داستان بازی بسیار بهتر شده

نکات منفی‌ :

بهبود های گرافیکی میتوانست بهتر باشد

نمره گیم تاکس به NBA 2K19 :

۹/۱۰

سازندگان :

توسعه دهنده : Visual Concepts

ناشر : ۲K Sports

Who Made

Developer : Visual Concepts

Publisher : 2K Sports

نقد و بررسی Shenmue 1 & 2

دوران مدرن بازی‌های ویدئویی در دهه ۹۰ میلادی و با ظهور لوح‌های فشرده آغاز شد. شرکت سونی نیز با عرضه‌ی کنسول پلی‌استیشن یک در نسل پنجم پای به این عرضه گذاشت. عرضه بازی‌هایی هم‌چون Final Fantasy VII, Metal Gear Solidو  Resident Evil را می‌توان از جمله برجسته‌ترین بازی‌های عرضه شده در نسل پنجم به شمار آورد. اما حال که از کنسول پلی‌استیشن یک صحبت شد، باید اشاره کرد که این کنسول از نظر گرافیکی محدودیت‌های بسیاری داشت که همین موضوع ساخت بازی‌های جدید برای آن را با محدودیت روبرو کرده و یا غیر ممکن می‌ساخت؛ به طوری که بسیاری از سازندگان مجبور به استفاده از تصاویر پیش رندر شده و یا ایجاد محدودیت‌هایی در زمینه زاویه دوربین در بازی بوده‌اند.

متعاقباً این موضوع باعث ظهور نسل بعدی کنسول‌ها شد نه به وسیله‌ی شرکت سونی و کنسول پلی‌استیشن ۲ بلکه توسط شرکت سگا که کنسول دریم کست را اواخر دهه‌ی ۹۰ میلادی به بازار عرضه کرد. قدرت و توانایی‌های گرافیکی این کنسول از تمام کنسول‌هایی که تا پیش از آن منتشر شده‌اند، بسیار بالاتر بود اما متاسفانه بازی‌های بزرگ زیادی برای این کنسول عرضه نشد و بازی Shenmu بزرگ‌ترین و تنها عنوانی بود که با بودجه‌ی هنگفتی ساخته شد اما تا پایان عمر کوتاه دریم کست نتوانست هیچ‌گاه بودجه‌ی ساخت خود را جبران کند. عرضه‌ی دوباره‌ی بازی Shenmu II بر‌روی کنسول اکس باکس اورجینال، آخرین فرصت برای تجربه این ماجراجویی بود و حال شرکت سگا پس از نزدیک به ۱۸ سال بار دیگر نسخه‌ی ریمستر شده این دو بازی خاطره انگیز را برای پلتفرم‌های نسل هشتم نیز منتشر کرده است؛ مجموعه‌ای که تجربه‌ی آن هنوز هم همان حس و حال قدیمی را دارد.

علیرغم عدم بهینه‌ سازی و وجود همان مشکلات قدیمی، این مجموعه بهانه‌ی خوبی است تا بار دیگر دو بازی کلاسیک Shenmue 1 & 2 را تجربه کنیم؛ دو عنوانی که حتی امروز نیز بسیار سرگرم کننده هستند.

سگا با عرضه‌ی دوباره این دو بازی کلاسیک کار بزرگی انجام داده است. مطمئناً shenmue 1 & 2 در مقایسه با نسخه‌های عرضه شده در دهه ۹۰ میلادی دارای تفاوت‌هایی است. در مقایسه با نسخه‌ی سوم این سری که در آینده عرضه خواهد شد، شاید تجربه‌ی بزرگی نباشد ولی فرصت خوبی است که این دو بازی کلاسیک که از جمله آغازگران صنعت بازی‌های ویدئویی بوده‌اند را دوباره تجربه کنیم. خوش آمدی Shenmu؛ به شدت دلم برایت تنگ شده بود.

عرضه‌ی Shenmue 1 & 2 را می‌توان هم‌زمان هم خبر خوبی دانست و هم خبر بد. خبر خوب این‌که دو عنوان از بهترین بازی‌های ماجراجویی کلاسیک بار دیگر برای کنسول‌های نسل هشتم در دسترس قرار گرفته و خبر بد این که این مجموعه به صورت کاملا دست نخورده‌ای (بهینه نشده‌ای) عرضه می‌شود. اگر شما از بازی‌بازان قدیمی بوده و به دنبال تجربه‌ی دوباره دو نسخه‌ی اول این مجموعه هستید، Shenmue 1 & 2 انتخاب فوق العاده‌ایست؛ در غیر این صورت این دو بازی کلاسیک دیگر به مانند زمان خود سرگرم کننده نیستند.

یک ماجراجویی پیچیده، زیبا همراه با مبارزات رزمی. Shenmue 1 & 2 اگرچه از نظر فنی بی‌نقص نیست اما مطمئناً یک تجربه‌ی منحصر بفرد و فراموش نشدنی است.

ماجراهای Yu Suzuki همچنان به مانند گذشته جذاب، سرگرم کننده و منحصر بفرد هستند؛ الته اگر بتوانید مشکلات فراوان آن از قبیل دیالوگ‌های خشک و سرعت آهسته‌ی بازی را تحمل کنید.

Shenmue 1 & 2 برای طرفداران بازی‌های کلاسیک یک تجربه‌ی الزامی است. اگرچه بهینه سازی بازی به خوبی صورت نگرفته و بسیاری از بخش‌های آن همچنان قدیمی به نظر می‌رسند که نشان از یک پورت ضعیف دارد اما همچنان این مجموعه تجربه‌ای منتحصر بفرد را ارائه می‌دهد.

این مجموعه به هیچ عنوان نسخه‌ی ریمستر شده سری Shenmu نیست اما با وجود تمام ضعف‌ها و مشکلات، آن را می‌پذیریم زیرا داستان شگفت انگیز و سرگرم کننده‌‎ای داشته که هواداران برای تجربه‌ی دوباره آن‌ها ۱۸ سال منتظر مانده‌اند.

حرف آخر

بازی زیبا و خاطره انگیز Shenmue که بسیاری از گیمران با آن خاطره های بسیاری دارند میتواند دوباره برای شما خاطره سازی کند و یا خاطرات زیبای شما را به یاد شما آورید همچنین این بازی ارزش چند بار تمام کردن را دارد پس اگر قبلا یک یا دوبار بازی را تمام کردید ، با بازی مجدد آن میتوانید مجدداَ لذت ببرید ، و همچنین اگر تا به حال این بازی زیبا را بازی نکرده اید میتوانید با بازی کردن این نسخه خاطراتی خوشی را برای خود رقم بزنید.

Verdict

Shenmue is a reminder that remind us where video games came from, the truth about video game , the fact that everything is not graphics and stuff you should enjoy gameplay not looking at the graphics and decide about the game, and all of old school gamers know that fact , so if you’re an old school gamer go ahead and play this masterpiece for a hundred times and maybe it’s not enough for you but new gamers should try these masterpieces too and learn a lots of great thing from these games

نکات مثبت : 

بازی ای که بسیاری با آن خاطره دارند
موسیقی های جذاب
اجرای روان و بدون لگ

نکات منفی : 

بهبود ها میتوانست بهتر باشد

نمره گیم تاکس به Shenmue : 

۹/۱۰

سازندگان:

توسعه دهنده : Sega

ناشر : Sega

 

Who Made

Developer : Sega

Publisher : Sega

نقد و بررسی MONSTER HUNTER GENERATIONS ULTIMATE

انتخاب اسلحه‌ی موردعلاقه از بین انواع مختلف ابزارآلات جنگی، به تن کردن زره‌ای که تک تک قطعه‌های آن داستانی حماسی از شکارهایتان برای گفتن دارند و در نهایت فراخواندن دوستان خود برای حرکت به سمت هدفی که خودتان مشخص کرده‌اید؛ تمام این موارد قابلیت‌های ساده‌ای به نظر می‌رسند که بسیاری از عناوین امروزی با موانعی نامعقول مانند محتوای ناقص، سیستم پیشروی غیرمنصفانه یا حتی لوت باکس‌ها آنرا از ما دریغ کرده‌اند اما Monster Hunter: World آنرا در یک سیستم بسیار سالم و صمیمانه فراهم کرده است. در واقع چارچوب بازی برای یک تجربه‌ی چند نفره و همینطور تک‌نفره‌ی مبتنی بر لوت کردن، به اندازه‌ای بی‌نقص و مستحکم است که به راحتی می‌توانیم آنرا یکی از بهترین نمونه‌های پیاده‌سازی یک دنیای مجازی بدانیم. نه خبری از تقلب و فریب است و نه خبری از فروش غیرمنصفانه‌ی آیتم‌های بازی؛ حتی رفتارهای زننده‌ای که در اکثر بازیهای آنلاین شاهد هستیم نیز جایی در Monster Hunter: World ندارند. به جای رقابت، تمام ساختار بازی برپایه‌ی همکاری و منفعت دوجانبه پایه‌ریزی شده است و با خیال راحت در چارچوبی امن، می‌توانید صدها ساعت را با دوستان و حتی غریبه‌هایی که فقط قصد همکاری و کمک دارند، به مفرح‌ترین شکل ممکن بگذرانید. رویکردی که آنرا بصورت اجمالی در نسخه‌های گذشته دیده بودیم، اما حالا بصورت همه‌جانبه اجرا شده و تمام ویژگی‌های بازی را دربرگرفته است و نتیجه‌ی آن شکل‌گیری یکی از هماهنگ‌ و مفیدترین جامعه‌های گیمری این نسل است.

سری Monster Hunter سالهاست که دور از چشمِ بیشترِ گیمرهای دنیا، به یک پدیده‌ی کم‌نظیر در ژاپن تبدیل شده و از طرفداران دوآتیشه‌ی خود، مخصوصا بر روی کنسول‌های دستی بهره برده است. سری محبوبی که می‌توانیم از آن به عنوان یک رویداد فرهنگی-اجتماعی در ژاپن یاد کنیم. رویدادی که جامعه‌ی همیشه در رفت‌وآمدِ ژاپن را، در خیابان، مترو و مکان‌های عمومی به هم متصل کرده و باعث شده، همکاریِ چند غریبه برای شکار هیولایی عظیم‌الجثه‌، به یک منظره رایج و عادی در توکیو و بسیاری از شهرهای پرجمعیت ژاپن تبدیل شود.

از ساختار بی‌نقص بازی گفتیم اما مشخصا مهمترین بخش بازی به محتویاتی که در این چارچوب قرار گرفته است، مربوط می‌شود. Monster Hunter را ابدا نمی‌توانیم یک سری داستان‌محور محسوب کنیم و این نسخه نیز از این قائده مستثنی نیست. با این حال داستان و روایت World کاملا متناسب با دنیای بازی و ماهیت شکار-محور بودن آن تدارک دیده شده است و تا انتها می‌تواند شما را به خودش جذب کند. در این داستان که حداقل ۵۰ ساعت برای رسیدن به انتهای آن باید وقت بگذارید، شخصیت‌های جالبی نیز حضور دارند که از نظر طراحی و صداپیشگی، در سطح بسیار خوبی قرار داشته و داستانی رقیق اما غیرکلیشه‌ای را که مربوط به مطالعه‌ی رفتار هیولاها و ماهیت دنیای بازی می‌شود را روایت می‌کنند. اما در کمال ناباوری، این هیولاها هستند که به داستان و محیط‌های بازی هویت داده و هر کدام از شخصیت و رفتار منحصربفردی بهره می‌برند. از انیمشین‌ و طراحی‌های فوق‌العاده‌ی هیولاها گرفته تا نحوه‌ی تعامل آنها با محیط و بقیه‌ی موجودات و حتی صداگذاری کم‌نظیر آنها؛ همه و همه باعث شده‌اند، هیولاها به ستاره‌ی بی‌چون‌ و چرای بازی و بزرگترین نقطه‌ی قوت این نسخه تبدیل شوند. نقطه‌ی قوتی که در هیچ عنوان دیگه‌ای نمی‌توانیم نمونه‌ی آنرا پیدا کنیم.

Monster Hunter: World با اینکه مملو از هیولاهای خطرناک و اسلحه‌های مرگبار می‌باشد، اما همونطور که انتظار داشتیم، ابدا یک بازی خونین و سرتاسر خشونت نیست. در واقع بازی با فعالیت اصلی خود یعنی “شکار” بشدت با احترام رفتار کرده و به گونه‌ای هنرمندانه آن را ارائه می‌دهد که پس از مدتی، حس یک شکارچی واقعی رو خواهید داشت. یک شکارچی که هیولاها را ردیابی و تعقیب کرده و با مطالعه‌ی رفتار آنها، خود را برای یه مبارزه‌ی حماسی آماده می‌کند. از طرف دیگر، هیولاها هم فقط یک جسم کم‌تحرک و کریه‌المنظر نیستند که منتظر باشند تا شما دست به کار شده و نوار سلامتی‌ آنها را خالی کنید! مثل نسخه‌های گذشته، هیچ نوار سلامتیِ خاصی در کار نیست و برای برآورد وضعیت هیولاها باید رفتار و وضعیت جسمانی آنها را آنالیز کرده و مانند یک شکارچی واقعی لحظه به لحظه کوچکترین اتفاقات پیرامون‌تان را رصد کنید. در واقع هیولاها مانند یک موجود زنده رفتار می‌کنند و شما نیز باید آنها را به همین صورت ببینید. این کلیدی‌ترین رویکرد بازی است که Monster Hunter رو از تمام بازیهای هم‌سبک خودش جدا می‌کند و تجربه‌ای منحصربفرد رو در یک مقیاس بسیار بزرگ و بی‌سابقه در این سری، ارائه می‌دهد.

اما بالاخره وقت آن رسیده بود که با رها شدن از بندِ کنسول‌های دستی و انحصار، شاهد پتانسیل کامل این سری باشیم و همانطور که در پیش‌نمایش بازی گفتیم، Monster Hunter: World، یک فرصت طلایی برای تبدیل کردن این سری به یک سرگرمی همه‌پسند در سرتاسر دنیا است و با تجربه‌ی آن متوجه خواهید شد که علاوه بر اینکار، به سمت اهداف بزرگ دیگری نیز حرکت کرده است.

اما در دنیایی که زیستگاه بسیاری از هیولاهای متنوع است، ابزارآلات جنگیِ متنوعی نیز برای انواع مختلف مبارزه باید در دسترس قرار بگیرد. هیولاهایی که ممکن است از آسمان گلوله‌های آتش برسرتان بریزند، با دم زهراگین خود شما را مسموم کنند، با پنجه‌ی مرگبار خود زخمی عمیق بر تنتان به یادگار بگذارند یا حتی از زیر زمین شما را هدف قرار داده و غافل‌گیرتان کنند. برای تمام موقعیت‌ها اسلحه‌‌ای ایده‌آل در بازی وجود دارد اما با اعمال عناصری از آتش، یخ، سم و غیره می‌توانید هر اسلحه‌ای را که می‌پسندید را به ابزاری کشنده برای هیولای هدف خود تبدیل کنید. استفاده‌ی اولیه از هر اسلحه ساده است اما برای ماهر شدن، به تمرین و تکرار نیاز دارید. این در حالی است که تنوع اسلحه‌ها همانطور که انتظار می‌رفت به ظاهر و انیمیشن استفاده از آنها محدود نمی‌شود و به جرئت می‌توان گفت که در هنگام استفاده از هر اسلحه، انگار گیم‌پلی کاملا جدیدی را در حال تجربه هستید. با اسلحه‌ی فوق‌العاده‌ای مانند Insect Glaive می‌توانید در آسمان مانور داده و به هر قسمت دلخواهی از هیولاهای عظیم‌الجثه ضربه بزنید، از Great Sword برای ضربه‌های مهلک و سنگین استفاده کنید یا از Heavy Bowgun برای به آتش بستن هیولاها از فاصله‌ی دور لذت ببرید. این حقیقت باعث شده است که ارزش تکرار بازی بشدت بالا رفته و به قدری به اسلحه‌ها وابسته شوید که ده‌ها ساعت را بدون تعویض سبک مبارزه، با آنها بگذرانید. همانطور که من بالای ۴۰ ساعت از گیم‌پلی بازی را به استفاده از Insect Glaive اختصاص دادم و لحظه‌ای از آن خسته نشدم.

تنها چیزی که در زمان مبارزه مرتبا ممکن است شما را از هدف خود منحرف کند، دوربین بازی است که متاسفانه پس از بتای بازی، اقدامی برای بهینه کردن آن صورت نگرفته است و در لحظات بسیاری، مخصوصا زمانی که سوار بر هیولاها هستید، به جای متمرکز شدن بر روی هدف، با زاویه‌هایی ناخواسته و ناخوشایند از محیط‌ اطراف یا درون بدن هیولاها مواجه خواهید شد!

به دفعات شنیده‌ایم که تجربه‌ی Monster Hunter: World با دوستان بسیار سرگرم‌کننده و لذت‌بخش است. این درست است اما لازم به ذکر است که World به عنوان یک تجربه‌ی تک نفره نیز بسیار پرمحتوا و دلپذیر است. حتی مزیت‌هایی مانند جلب کردن تمام توجه هیولاها به خود و تجربه‌ی مبارزه‌ای حماسی و چالش‌برانگیزتر و همینطور دریافت پاداش‌هایی بیشتر نیز بصورت اختصاصی برای تجربه‌ی تک‌ نفره وجود دارد که مطمئنا برای دوست‌داران یک نقش‌آفرینی تک نفره، گزینه‌ای ایده‌آل است. به طور کلی Monster Hunter: World بصورت آنلاین می‌تواند یک عنوان MMO بشدت جذاب باشد که صدها ساعت شما را همراه با دوستانتان سرگرم کند و از طرف دیگه بصورت آفلاین یک عنوان اکشن‌ نقش‌آفرینی میخکوب‌کننده است که با محتویات عظیم، اسلحه‌ها و زره‌های متنوع و البته موسیقی فوق‌العاده شنیدنیِ خود، دست کمی از بهترین عناوین تماما تک‌نفره‌ی این سبک ندارد و در نهایت از هر قشری که باشید، تجربه‌ی Monster Hunter: World برایتان ضروری است.

اما باید بدانید که بخش بزرگی از زمان بازی به مبارزات اختصاص ندارد و آماده شدن برای شکار، ارتقای سلاح و زره خود، جست‌وجو و تحقیق در مورد هیولاها و البته جمع شدن با دوستان خود در محلی به نام Gathering Hub، همگی فعالیت‌های معمولِ بازی را تشکیل می‌دهند و اینجاست که می‌توانیم طراحی هنری و محیط‌های پویای بازی تحسین کنیم. مقر اصلی بازی که Astera نام دارد، با ساختار طبقاتی خود و بهره‌مندی از رنگ‌بندی و جزئیاتی متنوع، خیره‌کننده‌ترین چشم‌اندازها را برای شما فراهم می‌کند و همینطور گشت و گذار در آن بسیار روان و دلنشین است. اگر این کیفیت را به محیط‌های بیرونی بازی بسط دهیم، با وسعتی بسیار روبه‌رو خواهیم شد که یک زیستگاه پویا را با کیفیت بصری جذاب ارائه داده است. محیط‌هایی که قابلیت انعطلاف بسیاری داشته و با پیامدهای نبرد تغییر کرده و روند مبارزه را تغییر می‌دهند. در نهایت این موسیقی فوق‌العاده بازی است که در مقر اصلی بازی، نوایی دلنشین را فراهم کرده و کاری می‌کند که Astera را خانه‌ی خود بدانید و در زمان مبارزه حماسه‌ای که در حال تجربه‌ی آن هستید را به فرمتی صوتی تبدیل می‌کند تا حتی چشم بسته نیز هیجان بازی را حس کنید. نهایتا، شاید اگر افت‌ فریم‌های گاه و بی‌گاه و نسبتا آزاردهندی بازی نبود، می‌توانستیم تجربه‌ی گشت و گذار در بازی را بی‌نقص خطاب کنیم اما می‌توان امیدوار بود که پس از آپدیت‌هایی، به تمام پتانسیل بصری و اجرایی بازی دست پیدا کنیم.

Monster Hunter: World را می‌توانیم جزو عناوینی تلقی کنیم که در هر نسل یکبار شاهد آن هستیم و پتانسیل آنرا دارد که سالها توجه بخش بزرگی از گیمرها را به خود اختصاص دهد. عنوانی که همزمان می‌تواند یک MMO فوق‌العاده برای افرادی که بدنبال بازی‌های چندنفره هستند و یک عنوان اکشن نقش‌آفرینی پرمحتوا برای افرادی که تجربه‌ی تک‌ نفره را ترجیح می‌دهند، باشد.

نکات مثبت:

چارچوب بی‌نقص و سالم بازی

هیولاهای بی‌نظیر

اسلحه‌هایی متنوع با کارایی بسیار متفاوت

ارزش تکرار بالا

محیط‌هایی پویا و انعطاف‌ پذیر

موسیقی فوق‌العاده

نکات منفی:

افت فریم‌های گاه و بی‌گاه

دوربین نه چندان بهینه

نمره گیم تاکس به MONSTER HUNTER GENERATIONS ULTIMAT6E :

۹/۱۰

نقد و بررسی بازی DEAD CELLS

از همان اولین باری که نسخه Early Access بازی Dead Cells را تجربه کردم، می‌دانستم که این اثر قرار است به تجربه فوق‌العاده‌ای تبدیل شود. بالاخره بی‌خود نیست که در همان مطلب نسخه دسترسی پیش از موعد بازی هم آن را با Castlevania و نسخه‌هایی مثل Symphony of the Night این سری مقایسه کردم و خب اگر این بازی‌ها را تجربه کرده باشید، می‌دانید که چه شاهکار‌هایی بودند و هنوز هم هستند. حال نسخه نهایی Dead Cells چند روزی است که منتشر شده و خب تجربه آن هم باعث نشد تا نظرم راجع به این ساخته تویین موشن عوض شود؛ در واقع نظرم نه‌تنها عوض نشد، بلکه بیش از پیش شیفته این بازی شدم و به جرات می‌توانم بگویم که Dead Cells یکی از بهترین بازی‌هایی است که در چند وقت اخیر منتشر شده است و شخصا پس از تجربه Celeste، تا این حد بازی کامل و سرگرم‌کننده‌ای بازی نکرده بودم.

همین ابتدای کار، اجازه بدهید راجع به یک چیز توضیح بدهم. اینکه Dead Cells، داستان خاصی ندارد. یا به بیان بهتر، Dead Cells داستان سرراستی ندارد و شاید اگر موردی باشد که در آن این ساخته تویین موشن در برابر بازی‌هایی مثل سری کسلوانیا حرفی برای گفتن نداشته باشد، همین بحث داستان است. شما بازی را در نقش شخصیت اصلی آن از یک محیط فاضلاب‌مانند شروع خواهید که حکم یک زندان را هم دارد و پس از آن هدف‌تان در بازی، صرفا رد شدن از محیط‌های مختلف، مبارزه با باس‌ها و در نهایت هم تمام کردن بازی است. البته این گفته‌ها بدین معنی نیست که در بازی کلا خبری از داستان نیست بلکه داستان این بازی، به شکل سرراستی روایت نمی‌شود و فقط افرادی که به حد کافی کنجکاو باشند و نوشته‌ها یا نشانه‌هایی را که می‌توان در گوشه و کنار جهان بازی دید بخوانند، به اطلاعات داستانی آن دسترسی خواهند داشت. اینکه چنین موردی یک ایراد برای بازی است یا خیر، بیش‌تر به سلیقه مخاطب برمی‌گردد. برای مثال سری سولز میازاکی هم داستان سرراستی نداشت و این موضوع هرگز یک ایراد برای آن به شمار نمی‌رفت ولی خب اگر بخواهیم یک واقعیت را بیان کنیم، باید گفت که سازندگان Dead Cells آنقدر که روی دیگر بخش‌های آن وسواس به خرج داده‌اند و در نهایت هم اثری عالی خلق کرده‌اند، خیلی اهمیتی به داستان بازی قائل نشده‌اند. البته این را هم در نظر داشته باشید که پس از چند ساعت بازی کردن Dead Cells، آنقدر غرق آن خواهید شد که دیگر اصلا بود یا نبود داستان به چشم‌تان نمی‌آید ولی خب در مجموع بازی اگر داستان غنی‌تری هم داشت می‌توانست یک شاهکار تمام‌عیار باشد.

داستان

همین ابتدای کار، اجازه بدهید راجع به یک چیز توضیح بدهم. اینکه Dead Cells، داستان خاصی ندارد. یا به بیان بهتر، Dead Cells داستان سرراستی ندارد و شاید اگر موردی باشد که در آن این ساخته تویین موشن در برابر بازی‌هایی مثل سری کسلوانیا حرفی برای گفتن نداشته باشد، همین بحث داستان است. شما بازی را در نقش شخصیت اصلی آن از یک محیط فاضلاب‌مانند شروع خواهید که حکم یک زندان را هم دارد و پس از آن هدف‌تان در بازی، صرفا رد شدن از محیط‌های مختلف، مبارزه با باس‌ها و در نهایت هم تمام کردن بازی است. البته این گفته‌ها بدین معنی نیست که در بازی کلا خبری از داستان نیست بلکه داستان این بازی، به شکل سرراستی روایت نمی‌شود و فقط افرادی که به حد کافی کنجکاو باشند و نوشته‌ها یا نشانه‌هایی را که می‌توان در گوشه و کنار جهان بازی دید بخوانند، به اطلاعات داستانی آن دسترسی خواهند داشت. اینکه چنین موردی یک ایراد برای بازی است یا خیر، بیش‌تر به سلیقه مخاطب برمی‌گردد. برای مثال سری سولز میازاکی هم داستان سرراستی نداشت و این موضوع هرگز یک ایراد برای آن به شمار نمی‌رفت ولی خب اگر بخواهیم یک واقعیت را بیان کنیم، باید گفت که سازندگان Dead Cells آنقدر که روی دیگر بخش‌های آن وسواس به خرج داده‌اند و در نهایت هم اثری عالی خلق کرده‌اند، خیلی اهمیتی به داستان بازی قائل نشده‌اند. البته این را هم در نظر داشته باشید که پس از چند ساعت بازی کردن Dead Cells، آنقدر غرق آن خواهید شد که دیگر اصلا بود یا نبود داستان به چشم‌تان نمی‌آید ولی خب در مجموع بازی اگر داستان غنی‌تری هم داشت می‌توانست یک شاهکار تمام‌عیار باشد.

گیم پلی

اما جدا از داستان، حال نوبت به این می‌رسد که بگویم چرا شیفته این بازی شدم؛ Dead Cells یک بازی اکشن و پلتفرمر دو‌بعدی است که مثل تمام بازی‌های مشابه، در آن باید دشمنان‌تان را بکشید، از سکو‌ها بپرید و در نهایت هم بازی را به پایان برسانید. اما آنچه که Dead Cells را با خیلی از بازی‌های مشابه متمایز می‌کند، این است که در این بازی هر بار که کشته شوید، دوباره باید کار را از همان نقطه اول شروع کنید و خب با توجه به اینکه بازی درجه سختی بالایی هم دارد، مرگ اتفاقی است که بار‌ها و بار‌ها تجربه‌اش خواهید کرد. اینجا یکی از اولین بخش‌هایی است که Dead Cells در آن الهامات زیادی از سری سولز گرفته است. قطعا اگر شما هم ساخته‌های میازاکی را تجربه کرده باشید، می‌دانید که مرگ و کشته‌شدن در آن و برگشتن به نقطه‌ای که شاید خیلی هم دور باشد، مورد آزاردهنده‌ای در بازی است ولی در عین حال بازی آنقدر هم برای شما جذاب است و کِشِش دارد که باعث شود حتی با وجود مرگ، از دست دادن سولز و البته خرد‌شدن اعصاب‌تان دوباره بخواهید آن را تجربه کنید. Dead Cells هم همین ویژگی را به ارث برده و خب از آنجایی که در این بازی حتی خبری از یک چک‌پوینت ساده هم نیست، مرگ بدین معنی است که شما دقیقا به نقطه اول برخواهید گشت و البته هرچه Cells هم داشته باشید از دست خواهید داد.

این مساله که بازی شما را پس از مرگ به نقطه اول برمی‌گرداند، به خودی خود اتفاق مثبتی نیست و حتی می‌تواند یک ویژگی بد هم برای یک بازی به‌شمار برود. پس این وسط چه عواملی باعث شده‌اند تا با وجود چنین ویژگی‌ای، Dead Cells باز هم تجربه جذابی شود و جذاب هم باقی بماند؟ اینجا همه‌چیز به نبوغ سازندگان برمی‌گردد که بتوانند المان‌هایی در بازی قرار بدهند که گیمر را حتی پس از از دست دادن خیلی چیز‌ها باز هم برای تجربه بازی مشتاق کند. در «دد سلز» عوامل زیادی شما را به تجربه چندین‌باره بازی تشویق می‌کنند که شاید اولین‌شان سیستم طراحی مراحل بازی باشد. در Dead Cells مراحل به شکلی تصادفی طراحی می‌شوند؛ این بدین معنی است که پس از اینکه کشته می‌شوید و دوباره کارتان را از اولین محیط شروع می‌کنید، دیگر با ساختاری تکراری رو‌به‌رو نخواهید شد و مثلا محل چینش دشمنان، آیتم‌ها و همه‌چیز متفاوت از قبل خواهد بود. این ویژگی از آن جهت حائز اهمیت است که باعث می‌شود تا با هر بار شروع بازی، یک سری چالش‌های جدید پیش روی شما قرار بگیرند و دیگر نتوانید مثلا جای دشمنان را حفظ کنید یا محل قرار گرفتن آیتم‌های قوی را یاد بگیرید و همین مساله عاملی است که باعث شده تا بازی کردن Dead Cells، همیشه یک جور حس تازه‌ای داشته باشد و هرگز یکنواخت نشود.

مساله بعدی که از قضا مهم‌تر هم است، ارزش قائل شدن بازی برای تلاش‌های شما است. در جریان Dead Cells با کشتن دشمنان، آیتم‌های مختلفی به‌دست خواهید آورد که یکی از این آیتم‌ها هم Cells است. در فاصله بین محیط‌های بازی، یک جور قسمت فروشگاه مانند وجود دارد که در آن، شما می‌توانید Cell‌های خودتان را برای باز کردن آیتم‌ها یا قدرت‌های جدید مصرف کنید و پس از آنکه هر مورد را باز کنید، حتی پس از مرگ هم این پیشرفت از بین نخواهد رفت و همواره با شما خواهد بود. برخی از مواردی که در این قسمت باز می‌کنید، می‌توانند مثلا شامل سلاح شوند؛ این سلاح‌ها بدین شکل نیستند که بتوانید به صورت دلخواه آن‌ها را هر زمان که اراده کردید داشته باشید و صرفا باز کردن یک سلاح از طریق این قسمت، بدین معنی است که ممکن است در بین آیتم‌هایی که در طول بازی با کشتن دشمنان یا فرضا باز کردن صندوق‌ها به‌دست می‌آورید، این سلاح‌ها هم موجود باشند. اما در طرف مقابل، برخی پیشرفت‌های باز‌شده از طریق Cells هم به‌کل می‌توانند باعث افزایش قدرت شخصیت شما، البته به شکلی غیرمستقیم شوند. برای مثال شما می‌توانید آپدیتی را باز کنید که به‌لطف آن، پس از هر بار مرگ، به میزان ۶ هزار طلا برای شما ذخیره می‌شود و بار بعدی که بازی را شروع کردید، یک کیسه مشاهده خواهید کرد که برداشتن آن ۶ هزار طلا به شما می‌دهد و می‌توانید از فروشگاه اسلحه بازی با آن خرید کنید و در نتیجه اسلحه بهتری در مقایسه با موارد پیش‌فرضی که بازی به‌تان می‌دهد داشته باشد و این مساله به صورت غیر‌مستقیم، به معنی شانس بیش‌تر در مبارزات است.

یا در طرف مقابل، پیشرفتی داریم که باز کردن آن باعث می‌شود تا پس از مرگ، به جای اینکه همیشه یک شمشیر معمولی و ساده به شما داده شود، سلاح‌هایی تصادفی داشته باشد و چه بسا که شانس با شما همراه باشد و از این طریق سلاحی قدرتمند به‌دست بیاورید و باز هم شانس بیش‌تری برای پیشروی در بازی داشته باشید. این ارتقا‌ها که همیشه با شما هستند، یکی از مواردی به‌شمار می‌روند که انگیزه مضاعفی به بازیکن برای تکرار کردن چندین و چند باره بازی می‌دهند. چرا که شما، پس از مدتی مطمئن می‌شوید که مرگ، صرفا پایان راه در این بازی نیست؛ بلکه شروعی برای برخاستن دوباره با قدرت و تجربه بیش‌تر است و مطمئن باشید در نهایت هم به نقطه‌ای خواهید رسید که بتوانید از پس تمام چالش‌های سختی که بازی پیش روی‌تان می‌گذارد عبور کنید و آن را به پایان برسانید.

عجله نکنید

عوامل دیگری هم هستند که تجربه Dead Cells را ارزشمند می‌کنند اما قبل از پرداختن به آن‌ها، اجازه بدهید یک مورد را با شما در میان بگذارم؛ اینکه پس از چند ساعت و شاید چند روز بازی کردن Dead Cells، به نقطه‌ای خواهید رسید که متوجه می‌شوید هدف در این بازی نه تمام کردن آن، که لذت بردن از تک تک دقایقش است. منظورم از این حرف این است که Dead Cells را نباید با عجله و صرفا برای تمام کردن بازی کرد بلکه باید از تک تک دقایق این بازی لذت برد و با دقت تمام به گوشه و کنار دنیا‌های زیبایی آن سرک کشید. به بیان بهتر، اگر Dead Cells را یک سفر فرض کنیم، هدف شما نباید صرفا رسیدن به مقصد باشد. بلکه باید سعی کنید از جاده‌ای به مقصد بروید که بیش‌تری لذت را برای‌تان فراهم می‌کند. فرض کنید دو راه برای رسیدن به نقطه پایانی دارید که یکی از وسط بیابانی برهوت می‌گذرد ولی سریع‌تر است و دیگری، مسیری پرپیچ و خم و خطرناک است که رسیدن به مقصد را به‌تعویق می‌اندازد ولی در عوض، در آن می‌توانید از چشم‌انداز‌های بسیار زیبایی لذت ببرید. Dead Cells را هم می‌شود سریع به پایان رساند. شما حتی هیچ اجباری به مبارزه کردن در بازی هم ندارید و فرضا می‌توانید قید کشتن خیلی از دشمنان را بزنید و صرفا، سریع‌تر خودتان را به پایان هر محیط برسانید و در نهایت هم بازی را تمام کنید. البته به شرطی که آنقدر قوی باشید که بدون نیاز به ارتقای سلاح یا موارد اینچنینی توان مبارزه با باس‌های بازی را داشته باشید! ولی خب پیشنهاد دوستانه من به شما این است که سعی کنید با نهایت حوصله از گشتن در محیط‌های مختلف بازی لذت ببرید، قسمت‌های مخفی هر محیط را پیدا کنید و خب این کار باعث خواهد شد تا Cell بیش‌تری هم به‌دست بیاورید یا آیتم‌های قوی‌تری را پیدا کنید و در نتیجه از مبارزه با دشمنان هم لذت بیش‌تری ببرید.

خب به مبارزات اشاره کردیم و یکی دیگر از دلایلی که شما را شیفته Dead Cells می‌کند همین مبارزات است. معمولا در بازی‌های بزرگ نقش آفرینی یا هک اند اسلش، تعویض اسلحه باعث می‌شود تا حس متفاوتی در مبارزات داشته باشید. برای مثال اینکه بخواهید با دو شمشیر سبک مبارزه کنید تفاوت زیادی با این دارد که از یک شمشیر سنگین و بزرگ استفاده کنید. انتقال چنین حسی به مخاطب در بازی‌های بزرگ و پرزرق و برق شاید کار سختی نباشد، اما وقتی در مورد اثری دو‌بعدی مثل Dead Cells صحبت می‌کنیم، این مورد ارزشمند‌تر هم می‌شود و خب موشن تویین به بهترین شکل ممکن در این راه موفق ظاهر شده است. به طوریکه مبارزه با هر کدام از انواع و اقسام سلاح‌های موجود، حس متفاوتی از مبارزات را ارائه می‌کند. برای مثال مبارزه کردن با تیر و کمان، تفاوت خیلی زیادی با مبارزه کردن با شمشیر دارد و از آن مهم‌تر، مبارزه با انواع شمشیر‌ها هم خود می‌تواند حس متفاوتی از نبرد را به مخاطب منتقل کند. این قضیه باعث شده است تا مشتاق باشید که همه سلاح و تجهیزات مختلف بازی را امتحان کنید و همین مساله هم یکی دیگر از دلایلی است که مخاطب را به تجربه چندین‌باره بازی تشویق می‌کند.

جدا از تنوع بالای سلاح و حسی که هرکدام از آن‌ها به مخاطب می‌دهند، سیستم مبارزات Dead Cells یک جنبه مثبت دیگر هم دارد و این جنبه، چیزی است که شاید بتوان باز هم فقط از سری سولز برای آن مثال زد. با اینکه بازی‌های دارک سولز گیم‌پلی سختی دارند، اما در پس این گیم‌پلی سخت جذابیت و هیجان هم دارند و کاری می‌کنند تا از کشتن دشمنان، مخصوصا دشمنان قوی‌تر، یک حس پیروزی و قدرت شیرین به‌دست بیاورید و به خودتان و مهارت‌هایتان افتخار کنید. این ویژگی به بهترین شکل ممکن در Dead Cells هم وجود دارد. به طوریکه در این بازی خبری از صرفا سریع زدن کلید‌ها و تار و مار کردن دشمنان نیست و چه بسا اگر بخواهید با این ذهنیت به نبرد با دشمنان بازی بروید، خیلی سریع و قبل از آنکه اصلا متوجه شوید شکست بخورید. در Dead Cells باید برای هر مبارزه‌ای برنامه داشته باشید و پیش از هر چیزی مکانیزم‌های حرکتی و مبارزه‌ای دشمن‌تان را بشناسید و با توجه به آن، برنامه‌ریزی کنید. این وسط سازندگان به سری از جزییات هم دقت خیلی خوبی داشته‌اند، برای مثال اگر دشمنان شما داخل آب باشند، با پرتاب بمب یخ به داخل آب می‌توانید باعث منجمد شدن آن و در نتیجه هر دشمنی که داخل آب قرار دارد شوید. در طرف مقابل پرتاب کردن بمب آتش به داخل آب هم باعث خواهد شد تا این بمب تاثیر لازم را نداشته باشد. یا در مثالی دیگر، اگر جوری به دشمن ضربه بزنید که وی به دیوار برخورد کند، این ضربه باعث خواهد شد تا وی آسیب بیش‌تری ببیند. مسائل اینچنینی باعث شده‌اند تا مبارزه‌ها در بازی بسیار عمیق و درگیر‌کننده باشند و حتی ساده‌ترین نبرد‌ها هم چالشی پیش روی شما بگذارند که رد شدن از این چالش، شیرینی خاصی دارد. این مساله مخصوصا با در نظر گرفتن این موضوع که دشمنان هوش مصنوعی خوبی دارند و از آن مهم‌تر از تنوع بسیار بالایی هم چه از حیث ظاهری و چه از حیث مکانیزم‌ها و رفتار‌هایشان بهره می‌برند، بیش‌تر به چشم می‌آید. راستی به دشمنان معمولی باس‌هایی با طراحی فوق‌العاده را هم باید اضافه کنیم که شکست دادن آن‌ها به هیچ وجه کار ساده‌ای نیست ولی اگر در این راه موفق شوید، لذت غیر‌قابل وصفی خواهید برد.

محیط های بازی

اما علاوه بر بحث مبارزات، Dead Cells در زمینه‌های دیگر گیم‌پلی هم جذابیت‌های زیادی دارد. برای مثال صرفا گشت و گذار در محیط‌های بازی برای پیدا کردن قسمت‌های مخفی یا آیتم‌های مختلف لذت‌بخش است یا حتی سکو‌بازی‌های بازی هم کیفیت خوبی دارند و نه آنقدر سخت می‌شوند که تمرکز شما را از روی مبارزات که بخش اصلی گیم‌پلی بازی است بردارند و نه آنقدر راحت هستند که همیشه در پس‌زمینه باشند. ولی با وجود همه این ویژگی‌های مثبت، به نظر من گیم‌پلی Dead Cells یک مشکل هم دارد و آن هم اینکه درجه سختی بازی، گاهی بیش از حد وابسته به سلاحی است که دارید و خب از آنجایی که به‌دست آوردن سلاح‌ها هم حالتی شانسی دارد، این مساله گاهی تعادل بازی را به هم می‌زند. به بیان دقیق‌تر، برخی از سلاح‌ها یا تجهیزات در بازی کار شما در کشتن دشمنان یا حتی باس‌ها را به مراتب راحت‌تر می‌کنند و اگر آنقدر خوش‌شانس باشید که چنین مواردی را به‌دست بیاورید، کار راحت‌تری برای تمام کردن بازی خواهید داشت.

شاید یک مثال بتواند بهتر منظورم از این مشکل را برساند. یکی از سلاح‌هایی که در بازی می‌توان به‌دست آورد، Frost است. این سلاح باعث می‌شود تا شخصیت اصلی بازی بتواند یک انرژی یخی از دستانش ساطع و برای چند ثانیه دشمنان را منجمد کند. البته منجمد کردن دشمنان در اَشکال دیگری مثل استفاده از تیر و کمانی که تیر یخی دارد هم امکان‌پذیر است. به هر حال با هریک از این روش‌ها که بتوانید دشمن‌تان را منجمد کنید، شانس بسیار بالایی برای کشتن وی با چند ضربه سریع شمشیر خواهید داشت و این روند تا حدود زیادی باعث می‌شود تا گیم‌پلی بازی ساده‌تر شود. جالب‌ اینکه انجماد حتی روی باس‌ها هم، حداقل تا بخشی از سطح سلامتی آن‌ها، قابل استفاده است و در نتیجه حتی کشتن باس‌ها را هم ساده می‌کند. در نتیجه سلاحی که شاید میزان آسیب‌رسانی زیادی به دشمن نداشته باشد، تبدیل به یکی از کاربردی‌ترین اسلحه‌های بازی می‌شود و طبیعی است که خیلی‌ها پس از پیدا کردن سلاحی که با آن بتوانند دشمنان‌شان را منجمد کنند، دیگر سراغ اسلحه دیگری نروند. این مورد تنها نقطه منفی در رابطه با گیم‌پلی Dead Cells و شاید بتوان گفت تنها نقطه منفی در کل این بازی است.

در نهایت باز هم به همان جمله اول برمی‌گردم؛ اگر آب دست‌تان است زمین بگذارید و همین الان به سراغ بازی کردن Dead Cells بروید. چرا که این بازی هرآنچه را که از یک بازی ویدیویی می‌خواهید دارد و شاید فقط یکی دو مورد خیلی جزئی جلوی آن را از تبدیل شدن به یک شاهکار بی‌نقص گرفته باشند. اما حتی با وجود این موارد جزئی هم Dead Cells پتانسیل این را دارد که به یکی از بهترین تجربیات‌تان در سال ۲۰۱۸ تبدیل شود.

نتیجه گیری
فاصله بین Dead Cells تا یک شاهکار بی‌نقص به باریکی یک تار مو است. استودیو تویین موشن پس از شنیدن بازخورد‌های بازیکنان در زمانی که بازی در حالت Early Access بود در نهایت اثری خلق کرده که به جرات می‌توان آن را یکی از بهترین بازی‌های سال ۲۰۱۸ دانست و خیلی فرقی نمی‌کند که طرفدار بازی‌های اکشن/پلتفرمر دو‌بعدی باشید یا خیر؛ Dead Cells تجربه‌ای است که شاید تا چند سال دیگر مشابه آن را پیدا نکنیم و به همین دلیل هم پیشنهاد می‌کنم حتما آن را تجربه کنید.
Verdict
The Distance between this game and a masterpiece is almost nothing , they did a lots of great improvements during the early
access and at the end they gave us an great and awesome game
نکات مثبت
+ گیم‌پلی شدیدا اعتیاد‌آور
+ طراحی‌های بصری فوق‌العاده چشم‌نواز و افکت‌های گرافیکی زیبا
+ موسیقی و صداگذاری‌های بی‌نقص
+ سیستم مبارزات غنی و عمیق
+ تنوع بسیار بالای سلاح و سایر تجهیزات
+ ارزش تکرار بسیار بالا
+ ارزش قائل شدن بازی به تلاش‌های چندین‌باره بازیکن
نکات منفی
– داستان نه‌چندان جالب‌توجه
– برهم زدن تعادل درجه سختی بازی توسط برخی سلاح‌ها
امتیاز گیم تاکس به DEAD CELLS
۹.۵/۱۰
سازندگان:
توسعه دهنده :‌Motion Twin
ناشر : Motion Twin
Who Made
Developer : ‌Motion Twin
Publisher : Motion Twin

نقد و بررسی بازی State of mind

باز هم بازی ای در آینده یعنی State of Mind آیا این بازی نیز مانند بازی های خوب دیگر که در آینده اتفاق میافتند میتواند موفق باشد؟ با ما همراه باشید.

بازی جدید State of mind پتانسیل بسیار بالایی دارد تا به یک بازی یا حتی سری فوق العاده محبوب و درجه یک تبدیل شود اما یا در دنیای بازی های رایانه ای امروزی که این همه بازی فوق العاده قوی تولید شده اند امری غیر ممکن است؟

بازی State of mind را به شدت به کسانی که به بازی هایی در سبک های Life is strange علاقه مندند توصیه میکنیم، این بازی دارای داستانی قوی ، گرافیکی بسیار جالب و عجیب و البته هنری و گیم پلی ای سادی ولی جالب میباشد. 

در داستان این نوع بازی ها چیزی که بازی را بسیار جذاب و جالب میکند این است که شما دو وظیفه دارید یک این که با دشمن بازی بجنگید و دو اینکه درباره ی دنیای عجیب و غریب خود که در آینده است به دنبال آیتم های محتلف بگردید و این دنیا را به نوعی کشف کنید

بازی واقعا محیط آرامش بخشی دارد و شما میتوانید با انجام این بازی تمام خستگی خود را در کنید و به آرامشی زیباگونه برسید و در دنیای عجیب و غریب این بازی گم و گور شوید.

در بازی تعداد زیادی کاراکتر وجود دارد که باید به نوبت به جای آنها بازی کنید. شخصیتی که در ابتدا جای آن بازی میکنید فردی است با نام Richard Nolan ، او در آلمان زندگی میکند و داستان زندگی او این است که خانواده او گم شده اند (پس از یک تصادف) و او حالا به دنبال خانواده ی گم شده ی خود میگردد. او هر روز به عنوان روزنامه نگار سخت مشغول کار است و از وقایع روز مینویسد خیلی جالب است بدانید صدا پیشه ی این شخصیت کسی نیست جز Doug Cockle ، کسی که صدا پیشه ی بازی Witcher 3 به عنوان شخصیت Gralt بود.

و اما بخش اصلی بازی مینی گیم ها میباشد و همچنین پازل ها، آنها هستند که بازی را بسیار جالب میکنند حتی جالب تر از خود بازی، البته مینی گیم ها همه خوب نیستند اما پازل ها هم همه خوب نیستند و بد هم بینشان میباشد و شما باید جدا کنید و خوب هاشو بازی کنید ولی در کل مینی گیم ها و پازل ها همین که وجود دارن خودش خیلیه واسه یه هنچیم دولوپری که تازه شروع به بازیسازی کرده است.

نتیجه کلی

نتیجه ای که در نهایت از این بازی عاید ما شد این است که شما در صورت علاقه مند بودن به این سبک میتوانید این بازی را بخرید و ریلکس کنید و بازی کنید و در غیر اینصورت باز هم میتوانید تریلر ها را تماشا کنید و تصمیم بگیرید خوشتان میآید یا نمیآید، گرافیک بازی خوب است و بد نیست و هنری نیز هست و گیم پلی میتوانست کمی بهتر باشد و همچنین موسیقی ها اگر بهتر بود خیلی بهتر بود.

Verdict

In this generation most of games are about future but all of them are good? no, of course not. what about this game? this game has a lots of potential to be better but right now this game is not a bad game it can entertain you and if you like this type of games , then go ahead and buy it

سازندگان

توسعه دهنده : Daedalic Entertainment

ناشر : Daedalic Entertainment

Developers and Publishers

Developer : Daedalic Entertainment

Publisher : Daedalic Entertainment

 

نقد و بررسی بازی Titan Quest برای Nintendo Switch

بازی بسیار زیبای Titan Quest که چندی پیش برای موبایل ها عرضه شده بود حالا برای نینتندو سوییچ در دسترس است!

برای ورود به بازی باید ابتدا شخصیت مورد نظرتان را تعیین کنید. می‌توان گفت. بازی با دوربین استراتژی روایت می‌شود اما بازی به شما اجازه نمی‌دهد که با لمس کردن نقطه‌ای روی زمین کاراکترتان را حرکت دهید بلکه حتما می‌بایست از دسته‌ی مجازی روی تصویر استفاده کرد. متاسفانه عملکرد این دسته نیز چندان دقیق نیست و خیلی مواقع پیش می‌آید که جهت‌یابی اشتباه صورت می‌گیرد. همچنین تقریبا همیشه پس از برداشتن دست از روی صفحه، شخصیت اصلی بازهم مقداری به راه رفتن ادامه می‌دهد. با توجه به این کنترل پر ایراد بهتر است که دوربین در بیش‌ترین حالت دورنمایی قرار بگیرد. به‌خصوص که رابط کاربری بازی نیز شلوغ است و همچنین تسلط شما به محیط پیرامونی افزایش می‌یابد. البته نقشه‌ی کوچک بازی هم اطلاعات مفیدی در اختیار شما قرار می‌دهد. در این نقشه محیط‌های اکتشاف نشده سیاه هستند و نقاط مهم با علامت‌های مختلف مشخص شده‌اند. البته متاسفانه برای گوشی‌های همراه چنین نقشه‌ای زیادی ریز است و ایراد دیگر این‌که علامت ماموریت‌هایی که به اتمام رسانده‌اید حذف نمی‌شوند که این ممکن است شما را به اشتباه بیندازد.

مبارزات بازی

مبارزات بازی بسیار ساده هستند. تولیدکننده بازی مدعی است که این اثر در زیر مجموعه سبک Hack and slash هم قرار دارد اما واقعا شما برای اجرای اعمال استانداردی که در آن نوع بازی‌ها یافت می‌شود امکانات خاصی در اختیار ندارید. چراکه در نهایت هر سلاحی هم که در دست داشته باشید می‌بایست تنها یک دکمه را نگه دارید تا قهرمان بازی خودش با ضرباتی که چندضرب خاصی هم ندارند موجودات درون بازی را بکشد. چیزی که اغلب، سرنوشت مبارزات را  تعیین می‌کند، نه مهارت در مبارزه، بلکه انتخاب کلاس‌ها و قدرت‌های مناسب در زمان افزایش تراز و مدیریت صحیح لیست آیتم‌هایی است که جمع‌آوری کرده‌اید. البته این‌که از میان کلاس‌های موجود در بازی کدام را انتخاب کنید یا این‌که از میان صفاتی مانند سلامتی، قدرت بدنی، هوشمند و… کدام را انتخاب کنید شاید بیش‌تر به سلیقه شما و تجربیات قبلی‌تان از بازی‌های نقش‌آفرینی بستگی داشته باشد. همچنین بازی بر روی درجه سختی معمولی آن‌قدر چالش‌برانگیز نیست که بتوان گفت انتخاب یک صفت یا قدرت اشتباه ممکن است سرنوشت شما را تغییر دهد.

بخش فنی

بازی از نظر فنی قابل‌قبول است. محیط جهان باز، پوشش‌های گیاهی گوناگون، گردش کامل شبانه‌روز و نورپردازی پویا، شهرهای بزرگ و… همه تایید کننده این گزاره هستند. البته اگر دوربین بازی را بزرگ‌نمایی کنید‌ بافت مدل‌های سه‌بعدی شاید کمی آزاردهنده به نظر برسند.

داستان بازی

پیش‌تر گفتیم که داستان بازی جذابیت چندانی ندارد اما نباید از حق بگذریم که توسعه‌دهنده‌های بازی برای تک‌تک ماموریت‌ها زحمت زیادی کشیده‌اند. در این بازی حتی برای مراحل جانبی دیالوگ ضبط شده و دیالوگ‌های نوشته شده و مطالبی که بیان می‌شوند نیز در نوع خود جالب هستند تا به انجام درخواست‌های مردم ترغیب شوید. هرچند به طبع در چنین بازی‌ای تقریبا همه‌چیز به برداشتن آیتمی خاص یا نابودی دشمنان خلاصه می‌شود. اما همین دشمنان و آیتم‌ها، بسیار متنوع و پرتعداد هستند که هرکدام ویژگی‌های منحصربه‌فرد خویش را دارند.

حرف آخر

به جز چند مشکل کوچک در بافت ها و کمی شلوغ بودن HUD بازی ، همه چیز عالی میباشد و این بازی رو به شما توصیه میکنیم.

Verdict

There are some problems with textures and HUD is a little complicated but the game itself is amazing and enjoyable, we highly recommend it to you

نکات مثبت

گیم پلی جذاب

نکات منفی

مشکل در تکسچر ها

موسیقی ها میتوانست بهتر باشد

نمره گیم تاکس به Titan Quest Nintendo Switch

۸.۵/۱۰

 

سازندگان

توسعه دهنده : Iron Lore Entertainment, Demiurge Studios

ناشر : THQ

Who Made

Developer : Iron Lore Entertainment, Demiurge Studios

Publisher : THQ